معلم ماژیک رو برداشت و سمت تخته رفت.
روش چیزی نوشت،برگشت و بهش اشاره ای کرد و گفت:
-کنترل زِد.
دختر مو حنایی کلاس دستشو بالا برد و پرسید:
+خانوم کنترل زِد چیه؟
معلم سمت کامپیوتر روی میز رفت،حرکت موسش رو روی تخته هوشمند میتونستیم ببینیم.
روی صفحه سفید یه مربع کشید و از حالت سِلِکت(انتخاب) خارجش کرد و دوباره سمت بچه ها برگشت.
-فکر کنید توی صفحه یه مربع میکشیم یا یه تغیری داخلش انجام میدیم،مثلا روی یه عکس ادیتی انجام میدیم.اما بعد میبینیم که خراب شده یا ازش راضی نیستیم و میخوایم عکس برگرده به مرحله قبل.
چیکار میکنیم؟
دوباره روی سیستمش خم میشه و دوتا کلید رو همزمان فشار میده و بعد،مربع وسط صفحه غیب میشه..
-کنترل زِد رو میزنیم! (Ctrl+Z)
بچه ها تند و سریع شروع میکنن به یادداشت کردن ایننکته گوشه کتابشون و بعضی ها هم شروع به امتحان کردن این گزینه روی سیستم های مقابل خودشون میکنن.
و من،روی صندلیم نشستم،آروم و ساکت به کلید Ctrl و Z نگاه میکنم
با خودم فکر میکنم چی میشد اگه زندگی هم یه کلید کنترل زد میداشت؟!
چند ثانیه بیشتر از این فکر خنده دارم نمیگذره که معلم میگه:
-فکر میکنم کلید کنترل زد توی زندگی واقعی هم لازمه بچه ها..
میخندم،از پشت ماسک میخندم و لب هامو توی دندون هام فشار میدم.
خوشحالم که ماسک دارم.
موس رو بر میدارم و روی صفحه سفید رو خط خطی میکنم،موس رو خیلی سریع حرکت میدم و صفحه سفید داره کم کم پر از خط های نا منظم طوسی میشه.
انگشتم رو پشت سر هم روی موس میزنم و کلیک میکنم،انگار دارم خشمم از تمام وقت هایی که کنترل زد باید وجود میداشت و نداشت خالی میکنم..
دستم رو از روی موس بر میدارم،یک انگشتم رو روی کلید Ctrl و انگشت دیگهام رو روی Z میزارم و محکم فشار میدم.
حالا خط خطی های طوسی ای که باب میلم نبودن از صفحه پاک میشن و به مرحله قبل بر میگردیم،مرحلهی قبل از کثیف شدن کاغذ سفید.
به مغزم فکر میکنم،به خط خط های خاکستری و آبی و زرد توش که خیلی وقته به انتظار چیزی مثل کنترل زد نشستن؛قدم های رفته شدهی توی گذشتم که از کنترل زد التماسِ برگشت رو میکنن.
چشمام رو میبندم و توی مغزم نمایش ساختگی ای راه میندازم،خط های طوسی نشونه میگیرم و بعد با زدن کنترل زد مغزم رو سبک میکنم.
ای کاش زندگی چنین گزینه ای میداشت
اونوقت شاید وارد مرحله قبلی میشدم و محکمتر دستاتو میگرفتم
شاید نمیزاشتم خط خطی های خاکستری مغزم رو پر کنن
شاید هممون نیازمند کنترل زد باشیم
برای اینکه وارد گذشته شیم،و قلم دیگه ای رو انتخاب کنیم
فرصت اعتراف هایی که باید کرده میشد رو از دست نمیدادیم و به دل های شکستنی مشت نمیزدیم.
شاید بزرگترین نقص این زندگی نبود Ctrl+Z باشه!
- Chomion
- دوشنبه ۱۹ ارديبهشت ۰۱