تصور کنید میخواید آخرین حرفتونو بهم بزنید
یا..نمیدونم،یه چیزی که همیشه دوست داشتید بگید یا چیزی که دوست دارید بگید و هی نشد و فرصت نبود
نه اینکه چیزی شده،فقط میخوام بدونم.
تصور کنید میخواید آخرین حرفتونو بهم بزنید
یا..نمیدونم،یه چیزی که همیشه دوست داشتید بگید یا چیزی که دوست دارید بگید و هی نشد و فرصت نبود
نه اینکه چیزی شده،فقط میخوام بدونم.
تو زیادی مهربون بودی و همیشه حواست به همه بود. اگه کسی دردی داشت کمکش میکردی و کنارش بودی. توی هر جمع پر از خنده ای اگه نبودی جای خالیت خس میشد. خیلی ها رو از چاله نجات دادی و این باعث شد بتونی دوستای خوبی برای خودت بسازی. لطفا به مهربونی ادامه بده و بدون هیچوقت فراموش نمیشی،نه تو و نه حرفای قشنگت.
اگه واقعا آخرین لحظه باشه به احتمال زیاد زبونم بند بیاد و فقط با چمشای اشکآلود بهت زل بزنم.
اما الان به نظر نمیاد که آخرین لحظه باشه، پس حرفامو میزنم. خوندن نوشته هات همیشه زیادی برای من لذت بخش بوده، طوری که خودمو لایق خوندن این masterpiece ها نمیدونستم. چیز های که مینویسیم سایه ای از قلبمونن و من عاشق این shade های مختلف از قلبتم که توی نوشته هات به نمایش میزاریشون.
و ... خودتو هیچوقت فراموش نکن، یادت نره که خیلی اوقات حرف تو مهم تر، ارزشمند تر و زیبا تر از خیلی هاست.
یادت باشه که وابسته شدن به آدما یه زخم بزرگ روی دلت به جا میزاره.
یادت باشه که ما همیشه به یادتیم.
با اینکه خیلی باهم حرف نمیزنیم حس میکنم چندساله دوستیم "-" ( اسکل هستم . )
کصکش تو حق نداری بمیری چون هنوز جواب اون طومار طولانی که برات نوشتم و ندادی و من قراره خودم تو رو بکشم