خیابان هارا متر کردم

در شب،به تماشای نور چراغ های شهر نشستم

گوش هایم را پر از صدای موسیقی های مختلف کردم

گل هارا بوییدم 

از آسمان عکس گرفتم،از هرکجا عکسی ثبت کردم

به هر چیز و ناچیز خندیدم

رقصیدم و چرخیدم

با زبانم باران را لمس کردم

آخرین تکه‌ی پیتزا را من خوردم

سایه انداختن پنجره های رنگی روی فرش لاکی قدیمی را دیدم

در کوچه های قدیمی نیز قدم زدم و نفس کشیدم

اما،هنوز دلتنگت بودم.