سلام؟:]
خب درواقع قرار بود تا عید نیام
ولی یه لحظه پنلم و باز کردم و به سرم زد بیام اینجا و..یه حالی ازتون بپرسم و از این حرفا🤝🏻
البته حس میکنم انقدر نبودم که یادتون رفته منو(ایموجی تاسف و خنده)حقم دارید والا"-"
بهرحال..خوبید؟خوشید؟خوش میگذره؟:>
کَهکِشآن
[اینجا مینویسم از سکوت کهکشان وجودم.]
نظرات (۲۰)
私の救いの天使✨🤍
- شنبه ۲۰ اسفند ۰۱
- ۱۶:۱۷
مود همتون:
ای بابا این بچ حتی جواب کامنت هامون و نداده و حتی نپرسیده زنده ایم یا مردیم این مدت و برای محو شدنش حتی یه دلیل قانع کننده هم نداره
پس بیاید ایگنورش کنیم و به سزای اعمالش برسونیمش یوهاهاهاها.
😂😂
𝓜𝓲𝓴𝓪 *-*
- شنبه ۲۰ اسفند ۰۱
- ۱۶:۲۰
کی گفته یادم رفته؟ مگه‌میشه چومی رو یادم بره؟TT تمام این مدت به یادت بودم :′)
اره خب چرا نشه چومی هم آدمه دیگه و آدما میتونن فراموش شن"]
جدی؟!ای خدا..منم دلم برات خیلی تنگ شده بود میکایاTT
𝓜𝓲𝓴𝓪 *-*
- شنبه ۲۰ اسفند ۰۱
- ۱۶:۲۱
لعنت بر ایگنور کنندگان-
البته شوخی کردم
هرکی دلیل خودشو داره برای یه کاری خب
[☽︎My rose blue]
- شنبه ۲۰ اسفند ۰۱
- ۱۶:۲۴
:[]
فقط نفس می‌کشم.
تو چطوری سیسس؟
چرا خوب نیستی سیس؟!
منم مثل تو شاید(؟)
𝓜𝓲𝓴𝓪 *-*
- شنبه ۲۰ اسفند ۰۱
- ۱۶:۲۵
باشه،حرفت درسته. اما هرکی چومی رو فراموش کنه من فراموشش نمیکنم=) بعضی ها فراموش‌نشدنی ان.
[☽︎My rose blue]
- شنبه ۲۰ اسفند ۰۱
- ۱۶:۲۷
میکایا
هیچی..سردردای شدیدی دارم و کلی درس مونده ولی بخاطر سردرد و چشمام نمیتونم به کتاب نگاه کنم ولی حس بدی هم دارم و باید بشینم بخونم.
𝓜𝓲𝓴𝓪 *-*
- شنبه ۲۰ اسفند ۰۱
- ۱۶:۲۹
جیوو
میفهمم خودم امتحان دارم. هنوز کلی درس مونده که نخوندم و یه چیزاییش رو اصلا نمیفهمم. شاید مجبور بشم امشب و فردا رو هم بیدار بمونم.تازه،چهارشنبه هم فاینال زبان دارم و دوشنبه اینترویو=).
خلاصه وضعم خیلی داغونه،باید درسامو تا قبل عید به یه جایی برسونم اما انگار نمیشه.
این وضع رو دوست ندارم.
𝐻𝑒- 𝑛𝑎𝑚𝑖࿐
- شنبه ۲۰ اسفند ۰۱
- ۱۷:۲۲
خدا نکشتت چومی(´TωT`)💔 نمیگی دلمون برات تنگ میشه؟ یهو اومدم دیدم همه وب هاشون رو بستن :| °°°🕊🕊🕊 گفتم خدایا خبری شده ؟ بمباران شده؟ تروریست ها حمله کردن؟ ( ﾟ皿ﾟ)!!!
خودت چطوری؟ کجایی؟(o´･ω･`o)(T.T)دلت برامون تنگ نشده بود؟ سر درس ها اینجا رو بستی؟
آوا~
- شنبه ۲۰ اسفند ۰۱
- ۱۸:۲۱
من تو رو یادم نمیرهههههه
خوابم میاد
اونی قشنگممم دلتنگت بودم کجا بودیییی
خوبم خوشم سلامتم
تو خوبی؟ خوشی؟ سلامتی؟(هم فیزیکی هم روحی؟)
𝘌𝘭𝘢𝘺𝘭𝘢 ..
- شنبه ۲۰ اسفند ۰۱
- ۱۹:۱۶
منی که همش از خودم میپرسیدم این بشر کجایه
اسمتم یادم نیست ولی وبتو یادمه D:
..𝐼'𝑣𝑒 𝑏𝑒𝑒𝑛 𝑡𝑟𝑦𝑖𝑛𝑔 𝑎𝑙𝑙 𝑚𝑦 𝑙𝑖𝑓𝑒
𝑡𝑜 𝑠𝑒𝑝𝑎𝑒𝑎𝑡𝑒 𝑡ℎ𝑒 𝑡𝑖𝑚𝑒
𝑖𝑛 𝑏𝑒𝑡𝑤𝑒𝑒𝑛 𝑡ℎ𝑒 ℎ𝑎𝑣𝑖𝑛𝑔 𝑖𝑡 𝑎𝑙𝑙
...𝑎𝑛𝑑 𝑔𝑖𝑣𝑖𝑛𝑔 𝑖𝑡 𝑎𝑙𝑙,𝑦𝑒𝑎ℎ
••••••••••••••••••••••••
دست های مرا بگیر..به تو قول خواهم داد که رهایش نکنم!
دست هایم را بگیر تا شاید بتوانیم باهم میان کوهستان های افسانه‌ای که از آنها در کتاب هایمان یاد شده قدم بزنیم.
دست هایم را رها نکن تا شاید بشود به تو لذت راه رفتن میان دشت بنفشه ها را هدیه بدهم؛
دست های مرا بگیر،میدانم سردی‌شان ممکن است آزارت بدهد اما لطفا دستانم را بگیر تا تورا تا زیر باران بکشانم و آواز قطره هارا برایت بخوانم..
میدانم کمی خسته و آشفته ای،اما دستانم را بگیر،آنهارا گرم نگه میدارم تا خستگی ات را در کنند!
دست هایم را که بگیری،قول می‌دهم تورا به دیدار زندگی ببرم
نجوای بی پروا را در گوشت زمزمه میکنم و با آن برایت میرقصم تا ببینی دیدار با زندگی به همین آسانیست!..بیا تا برقصیم در یک یک چهار راه های پاریس،بیا در قایق های پارویی ونیز عکاسی کنیم،به من فرصت بده که دنیایم را نشانت دهم؛
آسان است..
بیا دستانم را بگیر،این خدا به تو یک زندگی بدهکار است غریب آشنا:)♡
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
خوش آمدید،اینجا متعلق به انسانیست که گه گاهی شاید بتواند با یک لیوان شربت توت فرنگی شما را به سفر های دور و درازی ببرد!シ︎
لطفا در اینجا،هرچه نقاب برای خود ساختید را در هم بشکنید و خودتان باشید..
ورودتان را به دنیایی گاه کهکشانی،گاه بارانی و گاهی کوهستانی خوش آمد میگویم
《لطفا پیش از ورود خود را در قسمت معرفی،معرفی نمایید!》
𝑡𝑜 𝑠𝑒𝑝𝑎𝑒𝑎𝑡𝑒 𝑡ℎ𝑒 𝑡𝑖𝑚𝑒
𝑖𝑛 𝑏𝑒𝑡𝑤𝑒𝑒𝑛 𝑡ℎ𝑒 ℎ𝑎𝑣𝑖𝑛𝑔 𝑖𝑡 𝑎𝑙𝑙
...𝑎𝑛𝑑 𝑔𝑖𝑣𝑖𝑛𝑔 𝑖𝑡 𝑎𝑙𝑙,𝑦𝑒𝑎ℎ
••••••••••••••••••••••••
دست های مرا بگیر..به تو قول خواهم داد که رهایش نکنم!
دست هایم را بگیر تا شاید بتوانیم باهم میان کوهستان های افسانه‌ای که از آنها در کتاب هایمان یاد شده قدم بزنیم.
دست هایم را رها نکن تا شاید بشود به تو لذت راه رفتن میان دشت بنفشه ها را هدیه بدهم؛
دست های مرا بگیر،میدانم سردی‌شان ممکن است آزارت بدهد اما لطفا دستانم را بگیر تا تورا تا زیر باران بکشانم و آواز قطره هارا برایت بخوانم..
میدانم کمی خسته و آشفته ای،اما دستانم را بگیر،آنهارا گرم نگه میدارم تا خستگی ات را در کنند!
دست هایم را که بگیری،قول می‌دهم تورا به دیدار زندگی ببرم
نجوای بی پروا را در گوشت زمزمه میکنم و با آن برایت میرقصم تا ببینی دیدار با زندگی به همین آسانیست!..بیا تا برقصیم در یک یک چهار راه های پاریس،بیا در قایق های پارویی ونیز عکاسی کنیم،به من فرصت بده که دنیایم را نشانت دهم؛
آسان است..
بیا دستانم را بگیر،این خدا به تو یک زندگی بدهکار است غریب آشنا:)♡
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
خوش آمدید،اینجا متعلق به انسانیست که گه گاهی شاید بتواند با یک لیوان شربت توت فرنگی شما را به سفر های دور و درازی ببرد!シ︎
لطفا در اینجا،هرچه نقاب برای خود ساختید را در هم بشکنید و خودتان باشید..
ورودتان را به دنیایی گاه کهکشانی،گاه بارانی و گاهی کوهستانی خوش آمد میگویم
《لطفا پیش از ورود خود را در قسمت معرفی،معرفی نمایید!》
موضوعات
- 𝙱𝚝𝚜~ (۱۳)
- 𝙴𝚍𝚒𝚝~ (۳)
- 𝙵𝚘𝚛 𝚖𝚢 𝚜𝚠𝚎𝚎𝚝 𝚃𝚎𝚊𝚔𝚘𝚘𝚔~ (۴)
- 𝙻𝚘𝚟𝚎𝚕𝚢 𝚟𝚒𝚍𝚎𝚘 (۷)
- ‹چه میگذرد بر من؟ (۵۶)
- قلب نوشت ها𔘓 (۴۵)
- چالش~ (۳۹)
- پرت و پلا نویسی های پر مفهوم (۲۵)
- 𝙼𝚞𝚜𝚒𝚌♫︎ (۹)
- غَم هآیِ آبی (۲۸)
- تبریک هآ シ︎🎈 (۱۶)
- چرت و پرت های نینی کوشولوی مامانی چومی•-•🍡 (۲)
- چرت،و پرت! (۱۵)
- موجِ سکوت(=🌊 (۱۵)
- مثل خون در رگ های من~ (۱)
آخرین نظرات
-
(•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
یادش بخیر، چقدر این پستت رو دوست داشتم... -
ثنآ
کصکش تو حق نداری بمیری ... -
~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊
با اینکه خیلی باهم حرف ... -
~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊
من بی دلیل برای توی زنیکه و متنات دلم تنگ میشه :"[ -
آوا
واقعا نمیدونم ولی قطعا دوستت دارم قراره توش باشه -
𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊
بهت میگم خیلی احمقی که قدر خودتو نمیدونی -
⊰𝑽𝒂𝒍𝒆𝒏𝒕𝒊𝒂⊱
وای من میام میزنمت... -
⊰𝑽𝒂𝒍𝒆𝒏𝒕𝒊𝒂⊱
نه نمیشه"///////
آخرین مطالب
آرشیو مطالب
- تیر ۱۴۰۲ ( ۱ )
- خرداد ۱۴۰۲ ( ۳ )
- ارديبهشت ۱۴۰۲ ( ۲ )
- فروردين ۱۴۰۲ ( ۱ )
- اسفند ۱۴۰۱ ( ۳ )
- بهمن ۱۴۰۱ ( ۹ )
- دی ۱۴۰۱ ( ۱۱ )
- آذر ۱۴۰۱ ( ۸ )
- آبان ۱۴۰۱ ( ۱۱ )
- مهر ۱۴۰۱ ( ۱۴ )
- شهریور ۱۴۰۱ ( ۱۳ )
- مرداد ۱۴۰۱ ( ۱۳ )
- تیر ۱۴۰۱ ( ۱۰ )
- خرداد ۱۴۰۱ ( ۱۰ )
- ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۱۲ )
- فروردين ۱۴۰۱ ( ۱۵ )
- اسفند ۱۴۰۰ ( ۱۹ )
- بهمن ۱۴۰۰ ( ۱۴ )
- دی ۱۴۰۰ ( ۱۵ )
- آذر ۱۴۰۰ ( ۲۹ )
- آبان ۱۴۰۰ ( ۱۳ )
- مهر ۱۴۰۰ ( ۱۰ )
- شهریور ۱۴۰۰ ( ۱۴ )
- مرداد ۱۴۰۰ ( ۴ )
- فروردين ۱۴۰۰ ( ۱ )
نویسندگان
کلمات کلیدی
محبوب ترین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پر بحث تر
پیوندها
پیوندهای روزانه
- وبلاگ هایی با طعم نعنا و بوی فراموشی
- راهنمای زنده ماندن تا روز کنکور هنر و بعد از آن
- سبز شدی و در من تنیدی:)
- یه روز میریم؛ولی مگه مهمه که کجا؟!
- اگر به آینه ها نگاه نمیکردم..
- هیچکس مرا ندید.
- بوسه ای میان گل ها❁
- ای شرقی غمگین..
- ثبت یهویی احساسات:عکاسی خیابانی
- وقتی تمایز دلیلی برای زیبایی میشود~シ︎
- چرا بغلت میکنم؟
- حرفای طلایی ای که رو لبام لبخند میشونن=)
- سراسر چشم بودم.
- اعتماد به چشم ها؟:)
- نمایش کوچهی مسکوت:دختر مو کوتاه و پسر عینکی-❥︎
- این یکی کاری نمیکنه...
- نه قدرت تحمل،نه جرأت اعتراض! :)
- تنهایش نگذارید؛ !
- لمس کردن قلب برفیِ تو..ꨄ︎
- ماجرای عشق ما به هفت تا پسر کره ای=)♡