چشم هاتو ببند،چیز هایی که میگم رو فقط تصور کن.
تصور کن هرگز قرار نباشه پا به گل فروشی رویاییمون بزاریم و من برات یه گلدون بنفشه بخرم و تو برام یه گلدون شمعدونی.
فقط تصورش کن قرار نباشه هرروز به پیاده روی بریم و درحالی که از ترس گربه ها پشتت غایم شدم بهم بخندی
تصور کن قرار نباشه زیر سایه درخت ها بشینیم و آبنبات چوبی هامونو تو دست بگیریم و تو بپرسی:
"کدومش؟"
و من بگم
"خب معلومه،همونی که ترش تره!"
فکر کن قرار نباشه تو ون زرد رنگ کوچیک و نقلیمون که درست شبیه یه خونه گرم و نرم درستش کردیم سوار شیم و باهاش دور دنیارو بچرخیم،من رانندگی کنم و تو برام آلوچه های رنگاوارنگ بیاری.نور هالوژن های زرد کوچیک بالای سقف شب ها به چشمات بتابه و من برات شازده کوچولو رو بخونم و این تیکه رو هزاران بار برات تکرار کنم:
"اگر کسی گلی را دوست داشته باشد که در میلیون ها ستاره یکتا باشد همین کافیست تا هروقت به ستاره ها نگاه میکند خوشبخت باشد.
نگاه میکند و میگوید:
گل من جایی میان ستاره هاست!"
و تو هر بار بخندی و سرتو بین موهای فرم فرو کنی و بگی:"تو بیبی بر مو فرفری منی"
تصور کن قرار نباشه هرگز وقتی بارون میباره و همه توی خونه هاشون پناه گرفتن،ما بریم بیرون و توی چاله های آب بپریم و با لذت به صدای شلپ شلپ قشنگشون گوش بدیم.
فکرشو بکن..فکرشو بکن قرار نباشه وقتی گرمای تابستون درحال هلاک کردنمونه جلوی کولر شلیل بخوریم،آبش بریزه روی لباس و زیر گلومون و تو بخندی و بگی:"هنوزم لباسامونو کثیف میکنیم!"
فکر کن هرگز نتونیم باهم بریم دریا،اونموقه من نمیتونم وقتی ازم خواهش میکنی ازت عکس نگیرم اونم چون صورتت ماسه ای شده،بهت بخندم و چیلیک!یه عکس قشنگ بگیرم.اونو چاپ کنم و توی اتاق بزنم و تو هر بار ازم خواهش کنی که اون عکس رو بردارم و من گوش ندم.
فکر کن قرار نباشه بتونم برات نقاشی بکشم،یادته چی گفتم؟بهت قول دادم برات یه اسب بکشم و اونو بهت هدیه بدم.
فقط فکر کن قول هامون هرگز واقعی نشن..
چشماتو باز کن!
خوشحالم که اینا فقط یه تصور بودن..
+اگه قول هامون واقعی نشن چی...؟