فکر میکنم یکی دیگه از اشتباهات زندگیم رو مرتکب شدم
اینکه اونطور که باید کنارت نبودم ک باهات حرف بزنم،کمکت کنم،خاطرات خوب و قشنگی از خودم تو ذهنت ثبت کنم..
و حالا قراره دلم برای همون لحظه های کوچولو و گرمی که با هم داشتیم هم تنگ بشه
غمگینم که دیگه wabi sabi نیست که بخوام توش غرق شم و آرامش بگیرم.آره..وبلاگت رو دوست داشتم سلین.جدی میگم.
و منتظرم،منتظر روزی که شاید با یه اسم جدید برگردی کنارمون،شاید با یه وبلاگ جدید،شاید با یه نگرش جدید،شاید با موفقیت هایی جدید،و شاید..آبی تر؟
هیونگیِ پابو و خوش فاز من
همیشه مراقب آبی وجودت و پستی بلندی هاش باش،حتی اون بد بد ها..
باور دارم که یه روز میای:")
نمیخوام عین این فیلمای رمانتیک دستمال سفید دستم بگیرم و درحالی که تکونش میدم بیوفتم دنبال کالسکهات که داره میره
بلکه یه پس گردنی بهت میزنم و میگم که بیان به یه مافیا هد مثل تو نیاز داره احمق پس پستتو رها نکن=-=
تا بعد..">
- Chomion
- جمعه ۴ آذر ۰۱