میخوام انجامش بدم
بزرگترین و ریسک پذیر ترین کاری که تو زندگیم قراره بکنم رو.
نمیدونم آدما اصلا اینو میدونن یا نه اما من اگه احساساتم رو مخفی کنم میمیرم
خفه میشم
دفن میشم.
من باید بگم،باید بغل کنم،باید ببوسم،باید اشک بریزم،باید بخندم،اگه این کار هارو نکنم میمیرم!
و الان دارم میمیرم.
پس..به خودم قول دادم
همین چند لحظه پیش
قول دادم تا آخر این ماه انجامش بدم
حتی اگه اشتباه باشه.
انجامش میدم !
و روز ۳۱ بهمن میام و میگم که موفق شدم یا نه:")
تمومش میکنم.
برام دعا میکنید..؟
اسمم اینجا 私の救いの天使 عه.
به معنی فرشته نجات من
هنوزم فرشته نجاتم یا وقتشه عوضش کنم؟
مطمئنم میشکنم ولی
خیلی بدتر از قبل از انجام دادنش
اما همونطور که گفتم دیگه کافیه
برام مهم نیست چی قراره بگی
من میگم.
یه جورایی همیشه آروز داشتم جوابمو بدی
توی اون لحظه بگی منم همینطور!منم همینطور!!
اما فکر نکنم بگی
ولی این باعث نمیشه من نگم
من میگم
من بلند هم میگم
چون من یه احمقم
به هرکی میگم تعجب میکنه
چیش تعجب داره؟معمولی بودن تو؟
آره معمولی ای
ولی معمولی بودنت باعث شده حالم از آدمای خاص و بی نظیر دورم که برق میزنن و یه خط و خش هم روشون نیست و عالی بنظر میان بهم بخوره
چیکار کنم که خاک رو شونه های تورو بیشتر دوست دارم؟
موفق باشی. من با خودم این قول رو راجب پاییز داده بودم. موفق که نشدم هیچ ، همه چیز تموم شد. (=
"زنگ هشدار ۴ ساعت و ۳۵ دقیقه دیگر."
از همین جمله‌ای ک الان دیدم مشخص شد فردا قراره چه روز عالی ای باشهD:
من ۹ ساعت خواب هم برام کمه
اونوقت داری میگی زنگ زشت تخمیت قراره ۴ ساعت دیگه ب صدا در بیاد؟!
من دیشب: فلانیو میخاستم ببوسم ولی نشد
فلانی امروز درحالی که منو بوسید:
من باز این پستو دیدم و کامنتای میتسوری رو خوندم اکلیلی شدم...
*همچنان فین کردن تو آستین هیون
مادر...چه زود بزرگ شدین شماTT
