یک لحظه تشریف میارید؟

اوکی میدونم ستارم انقدر هرروز روشن شد ک عنش در اومد ولی همههه اونایی ک من میشناسم و نسبتی باهاشون دارم،یا کلا باهم حرف میزنیم و متولد فروردینن بیان معرفی کنن خودشونو

+سلین و مین الی رو فقط میدونستم ک فروردینی‌ان بقیه بیان بگن:"

  • نظرات [ ۴۶ ]
    • Chomion
    • جمعه ۱۲ فروردين ۰۱

    Run-

    !Run..Run..Run

     

    #انتشار.

     

  • ۲۰
    • Chomion
    • جمعه ۱۲ فروردين ۰۱

    شکوفه های صورتی

    _بوی خنده هایش هنوز یادم است

    +بوی خنده؟خنده مگر بود دارد؟

    لبخندی کنج لبانم نشست.

    _لبخند های او داشتند،نزدیک تر بیا،آن درخت شلیل را میبینی؟

    نزدیک تر آمد و رو به درخت شلیل زیبایی کرد که بهار جامه‌ای صورتی بر تن نحیفش کشیده بود.

    +میبینمش

    _اولین بار زیر همین درخت صدای خنده هایش را شنیدم،میدانی چرا می‌گویم بوی خاصی داشتند؟دلیلش همین‌جاست.هنگامی که زیر همین درخت نشسته بودیم نسیمی آرام وزید و میان شاخ و برگ درخت پیچ و تاب خورد،گل های صورتی زیبایش را نوازش کرد و مارا مهمان بوی خوششان کرد.

    در همان لحظه یک شکوفه کوچک صورتی  از شاخه جدا گشت و درست روی ابریشم های مشکی رنگش نشست.سپس خندید،همزمان با رسیدن بوی خوش شکوفه ها بر مشامم صدای خنده اش در آسمان بانگ کرد

    همان موقع بود که متوجه گشتم خنده هایش بوی شکوفه های شلیل را می‌دهند!

    +جالب بود..آخرین بار شکوفه ات را کی دیدی؟

    به آبی که از جوی کنار پایمان روان بود خیره گشتم

    _همان روز،همان روز آخرین بار بود،شکوفه ام دقایقی بعد از آنکه خنده هایش را شکوفه صورتی شلیل نامیدم دست بر دست جوانی خوش قد و قامت گذاشت و رفت.

    در آن لحظه نمی‌دانستم چه کنم

    تنها به این فکر میکردم که باد های تند شکوفه های صورتی را از شاخه های عاشق جدا می‌کنند.

    null

    +دلم نیومد امروز با دیدن این شکوفه های قشنگ صورتی خوشگل چنین پستی نزارم..عاشقشون شدم:)

    #انتشار

     

  • ۱۳
  • نظرات [ ۱۸ ]
    • Chomion
    • چهارشنبه ۱۰ فروردين ۰۱

    پستی سراسر چرت و پرت:عروسی"-"

    خب بنده دوباره اومدم با از سری پست های چرت و پرتم اما نهراسید،ب زودی چند پست مفید هم خواهم گذاشت'-'

  • ۷
  • نظرات [ ۳۳ ]
    • Chomion
    • دوشنبه ۸ فروردين ۰۱

    حس خوب..

    باشه ولی این خیلی قشنگ بود:) -

    کامنت ها بازه اونم چون دلتنگ حرف زدن باهاتونم،پس اگه حرفی چیزی بود بفرمایید. 

  • ۱۴
  • نظرات [ ۲۱۲ ]
    • Chomion
    • جمعه ۵ فروردين ۰۱

    ستاره دنباله دار ✰

    به ستاره دنباله داری که رد شد نگاه کردیم.

    -ینی سال دیگه هم میتونیم اینجا پیش هم باشیم و نگاهش کنیم؟

    میخندم،خندم این بار واقعیه؛

    -آره،حتی اگه بتونیم دلم میخواد آخرین ستاره دنباله دار جهان رو هم باهم ببینیم.

    -ولی از نظر من آخرین ستاره دنباله دار جهان تویی.

    چشمام پر از اشک میشه و ستاره های دنبال دار داخلش پرواز میکنن،این بار اشک هام از شادیه؛

    -من؟

    -آره،و فقط من تونستم ببینمت،زیبا نیست؟

    ستاره ها از چشمام میچکن و روی گونه هام میشینن

    -هست..زیبا ترین چیزی بود که شنیدم:)

    و فقط تویی که تونستی این ستاره دنباله دار قدیمی و کمرنگ رو ببینی.

    null

    میدونم چرت و پرت و بی مفهوم و کوتاه بود وای برای من سراسر معنی بود=")

    از طرفی هم دلم نیومد توی این تاریخ جالب پستی نزارم، ۱۴۰۱/۱/۱،خیلی جالبه"-"

     

  • ۲۱
    • Chomion
    • دوشنبه ۱ فروردين ۰۱

    جوونه زدن بهار مبارک=')

    ~بِمآنَد بَرآیِ یآدِگآرシ︎~

    ------------------------------------

    نو بشویم

    نه تنها لباس هایمان

    نه تنها خانه هایمان

    بلکه دل هایمان؛

    دنیایمان،هرچقدر خاکستری

    اندکی رنگ بهار به خود بگیرد=)

    نو شدن دنیا هایمان مبارک.

    null

    خب..۱۴۰۰ سال عجیبی بود برای من،من توی ۱۴۰۰ رشد کردم،بزرگ شدم،شکستم،جوونه زدم،و هزاران تجربه و احساس دیگه برام رخ داد.

    ۱۴۰۰ برای من هرگز فراموش نمیشه یادم نمیره توش بزرگ شدم اندازه چندین سال!

    دلم میخواد ۱۴۰۱ برای تک تکمون همین باشه.

    نمیگم توش فقط بخندید،نه!توش اشک بریزید،گریه کنید،بشکنید،تا یاد بگیرید

    تا تجربه کنید

    تا بفهمید ته هر شکستگی همینه،نو شدنه

    تا بفهمید دنیا تا بوده همینه

    دلم میخواد زیبا ترین لبخند هارو توی ۱۴۰۱ بزنید=)

    دلم میخواد زیبا ترین لحظات رو بسازید 

    دلم میخواد گرد و غبار از دلاتون پر بکشه و بره..

    هرکدومتون اگه دنبال یه شروع جدید بودید برای تغیر زندگیتون تا به حال،این یه شروع جدیده:")

    امیدوارم دلای کوچولوی قشنگتون شاد باشه تو سال جدیددد^^

    و امیدوارم اگر تا به حال دلخوری ای از من به دل داشتید تا به حال از یاد ببرید:>

    دوستتون دارم♡

    -۱۴۰۰/۱۲/۲۹-

     

  • ۱۱
  • نظرات [ ۲۸ ]
    • Chomion
    • يكشنبه ۲۹ اسفند ۰۰

    روزمرگی ای که شبیه روزمرگی نیست و به پر‌ حرفی شباهت دارد"-"

     

    من اومدم با قسمتی از روز/روز ها نویسی های چرندم؛خب من خیلی اهل گفتن از روزم و روز نویسی و این چیزا نیستم با خودم میگم خب ک چی ب فالوور هات چ ربطی داره دقیقا ک تو چیکار میکنی و در چ حالتی دقیقا¿ولی ب این نتیجه رسیدم که گاهی انقدر حرف نمیزنم که دیگه ب مرز ترکیدن میرسم"-"\سووو این شما و این روز نویسی های چرت چومی"-"

    null

  • نظرات [ ۱۶ ]
    • Chomion
    • شنبه ۲۸ اسفند ۰۰

    یادداشت هایی برای ساکنین بیان=")

  • ۱۵
  • نظرات [ ۱۵۱ ]
    • Chomion
    • جمعه ۲۷ اسفند ۰۰

    منم یه چیزی بگم؟

    خب ببینید منم لازم دونستم یه چیزی رو بگم.

    فقط جون هرکی دوست دارید به خودتون نگیرید و بهتون بر نخوره و دوباره ناراحت نشید این پست مخاطبش همههه‌ی فالوور های این وبه،همتون!چون گاهی انسان باید این چیزا بهش گوشزد بشه.

    ببینید ما آدمیزادیم تو زندگیمون شکست میخوریم موفقیت به دست میاریم افسردگی میگیریم اشک شادی میریزیم اشک بدبختی و غم هم میریزیم.

    برای مثال همین بزرگواری که تو گیف بالا مشاهده میکنید،هم سن من و شما که بوده افسردگی و اضطراب و سوشال فوبیا داشته و سگدو زده تا شده اینی که همتون میگید وااااو چ خفنه چ خوبه و فنش شدید!

    پس بدونید زندگی همینه سگدو زدن داره زحمت داره تلاش داره یه سریاتون واقعااا دارید فراموش میکنید زندگی ینی چی و خودتونو درگیر یه سر چیزای چرت و پرت و پوچ و مزخرف کردید که اصن آدم میمونه!

    بابا تو هنوز اول راهی هنوز ۱۲ سالته،۱۵ سالته و..یکم به خودت بیا از توانایی هایی که تو این سن داری استفاده کن!

    یکم به اطلاعاتت اضافه کن یکم کتاب بخون یکم فکر کنننن!!!

    همههه نوجوون ها افسردگی دارن همشون،من دارم تو داری نقی داره تقی داره همه دارن بخدا هیشکی خوشحال و بی رگ و بی خیال نیست.

    این سن کوفتیمون توش پر از چالش‌های مختلفه

    شما تصور کنید که همه نوجوون های قبل ما و یا تو این دوره بخاطر اینا پاشن برن خودکشی کنن،جمعیت جهان کلا از بین میره هیچ نوجوونی هم رو کره زمین باقی نمیمونه.

    من واقعا نمیفهمم این چیه یاد گرفتید هی هرچی میشه میگید میرم خودکشی میکنم میرم خودکشی میکنم،خب برو راه باز جاده دراز ولی بزار یچی رو بهت بگم!یه روز دختر همسایمون که کلاس ۱۲ امه داشت برام تعریف می‌کرد میگفت یکی از دوستاش خواسته خودکشی کنه،حدود ۳۰ تا قرص انداخته بالا بعد اومده مدرسه صبحش حالش بد شده و خلاصه نمرده هیچ،بلکه بردنش بیمارستان چند روز هم بستری بوده پدرشم در اومده.

    میخوام بگم خر نباشید!بچه نباشید هرچی میشه اولین راه رو خودکشی نبینید

    با رلتون کات میکنید:من میرم خودکشی میکنم

    تو امتحاناتون قبول نمیشید:دیگع امیدی به این زندگی ندارم میرم خودکشی میکنم

    ننه بابا هاتون گیرن:دیگه تحمل ندارم خودکشی میکنم

    تنهایید:خودکشی میکنم

    تورو خدا بکشید بیرون😐

    حالمو بهم زدید از این کلمه هرجااااا میرم میخواد یکی خودکشی کنه

    آره بعضیا واقعا شرایطشون فرق داره ب اونا حق میدم ولی آخه تو نهااااایت دردت شاید خیانت رلت بهت باشه ک کل رابطتون یه بچه بازی مزخرف بوده

    کلللل دنیا مشکلات دارن حتی از شماهام بدتر،چطوره همه برن خودکشی کنن؟

    مشکل اینه شما فقط دلیل هایی که بخاطرش باید خودکشی کنید رو می‌بینید

    دلیل هایی که بخاطرش باید زندگی کنید رو نمیبینید!

    فقط همینطوری نشستید برای خوب شدن حالتون هم هیچچچ تلاشی نمی‌کنید

    من الان اگه یه آهنگ ک حالمو بد میکنه و باعث میشه گریه کنم رو بزارم،میتونم ساعت ها باهاش اشک بریزم گند زده بشه تو روحیم

    ولی اگه یه آهنگ شاد بزارم تصمیم بگیرم باهاش برقصم روحیم باز حداقل ۳۰ درصد بهتر میشه

    پس میبینید؟خودتون نمیخواید

    خودخواهید،تنبلید،فقط یاد گرفتید چیزای عن زندگی رو ببینید

    یکم محض رضای خدا تلاش نمی‌کنید،برای تغیر،برای با فهم و شعور شدن

    خودکشی جزو آخرین راه های ممکن زندگی یه آدمه

    خودکشی برای تویی که هنوز یه آدم دلیل زندگیته 

    هنوز کلی راه های نرفته داری

    هنوز کلی کار های نکرده داری

    نیست!

    این کلمه نحس و دیگه جلو من استفاده نمیکنید حالم داره ازش بهم میخوره!

    همین.مرسی که خوندید و جنبه داشتید و بهتون بر نخورد

    +بازم ستاره روشن شد..

  • ۱۳
  • نظرات [ ۶۵ ]
    • Chomion
    • پنجشنبه ۲۶ اسفند ۰۰
    ..𝐼'𝑣𝑒 𝑏𝑒𝑒𝑛 𝑡𝑟𝑦𝑖𝑛𝑔 𝑎𝑙𝑙 𝑚𝑦 𝑙𝑖𝑓𝑒
    𝑡𝑜 𝑠𝑒𝑝𝑎𝑒𝑎𝑡𝑒 𝑡ℎ𝑒 𝑡𝑖𝑚𝑒
    𝑖𝑛 𝑏𝑒𝑡𝑤𝑒𝑒𝑛 𝑡ℎ𝑒 ℎ𝑎𝑣𝑖𝑛𝑔 𝑖𝑡 𝑎𝑙𝑙
    ...𝑎𝑛𝑑 𝑔𝑖𝑣𝑖𝑛𝑔 𝑖𝑡 𝑎𝑙𝑙,𝑦𝑒𝑎ℎ
    ••••••••••••••••••••••••
    دست های مرا بگیر..به تو قول خواهم داد که رهایش نکنم!
    دست هایم را بگیر تا شاید بتوانیم باهم میان کوهستان های افسانه‌ای که از آنها در کتاب هایمان یاد شده قدم بزنیم.
    دست هایم را رها نکن تا شاید بشود به تو لذت راه رفتن میان دشت بنفشه ها را هدیه بدهم؛
    دست های مرا بگیر،می‌دانم سردی‌شان ممکن است آزارت بدهد اما لطفا دستانم را بگیر تا تورا تا زیر باران بکشانم و آواز قطره هارا برایت بخوانم..
    میدانم کمی خسته و آشفته ای،اما دستانم را بگیر،آنهارا گرم نگه میدارم تا خستگی ات را در کنند!
    دست هایم را که بگیری،قول می‌دهم تورا به دیدار زندگی ببرم
    نجوای بی پروا را در گوشت زمزمه میکنم و با آن برایت میرقصم تا ببینی دیدار با زندگی به همین آسانیست!..بیا تا برقصیم در یک یک چهار راه های پاریس،بیا در قایق های پارویی ونیز عکاسی کنیم،به من فرصت بده که دنیایم را نشانت دهم؛
    آسان است..
    بیا دستانم را بگیر،این خدا به تو یک زندگی بدهکار است غریب آشنا:)♡
    •••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
    خوش آمدید،اینجا متعلق به انسانیست که گه گاهی شاید بتواند با یک لیوان شربت توت فرنگی شما را به سفر های دور و درازی ببرد!シ︎
    لطفا در اینجا،هرچه نقاب برای خود ساختید را در هم بشکنید و خودتان باشید..
    ورودتان را به دنیایی گاه کهکشانی،گاه بارانی و گاهی کوهستانی خوش آمد میگویم
    《لطفا پیش از ورود خود را در قسمت معرفی،معرفی نمایید!》
    کلمات کلیدی
    Hb