خب این چالش و سلین گذاشت و من ازش خوشم اومد و قراره انجامش بدم:]

منبع:سلین چان:>

شروع:۲۴ شهریور ۱۴۰۰

پایان: ؟..

پ.ن:رنگِ جمله "ادامه مطلب" که اون پایینه مشخص نیستش باید خیلی روش زوم کنید ببینید فعلا گفتم بگم تا وقتی که درستش کنم.زوم کنید مشخص میشه

روز اول:پنج تا فکت(حقیقت)راجع به خودت؟

1_من یه سگ عصاب واقعی ام/:

2_فوبیای تاریکی دارم

3_عاشق خریدن کتاب و لوازم تحریرم"))

4_غذای روح من و قرص انرژیم محبت کردن و محبت دیدنه

5_تنبلم!

روز دوم:یه جمله که خیلی دوسش داری

این جمله شاملو رو دوست دارم:بگذار کسی نداند که چگونه من به جای نوازش شدن،بوسیده شدن،گزیده شده ام.

عا و اینم هست:

اگر صدایی در درونت می‌گوید که نمی‌توانی نقاشی کنی حتما این کار را بکن و میبینی که آن صدا خاموش خواهد شد!

_ونسان ونگوک

روز سوم:پنج تا نعمت که براش سپاس گزاری؟

1_داشتن حس بویایی،شنوایی،چشایی،بینایی

2_داشتن کسی که میشه بهش اعتماد و تکیه کرد

3_میتونم راه برم

4_یه سقف بالای سرمه

5_میتونم برم مدرسه و درس بخونم

روز چهارم:سه تا سلبریتی که‌ کراشن؟

من معمولا کراش نمیزنم قفلی میزنم ینی یا طرفدار یکی میشم یا اینکه کلا ولش میکنم پس کراش نمیزنم خیلی..(نمیشد میگفتی هفت نفر؟-_-میخواستم کل بنگتن و بگم)

اما اینا لایق کراش زدن میباشند:

1_کیم‌ تهیونگ:")

2_جئون جونگکوک:")

3_آیو:" (من فن آیو نیستم ولی بنظرم آیو خیلی خوبه•-•)

روز پنجم:آخرین آهنگی که بهش گوش دادی

 

این آهنگ به شدت بهم آرامش میده! :))

حسش مثل شناور بودن توی عمق دریا و یا تماشای بارش بارون و هوای گرفتس..

روز ششم:یکی از فیلم های مورد علاقتو توصیف کن.

کروئلا:)!

خب من عاشق طراحی لباسم و همه اینو میدونن و وقتی فهمیدم که همچین فیلمی ساخته شده فهمیدم که قراره عاشقش بشم و شدم!بله شدم..

این فیلم ساده به نظر میاد ولی تئوری های زیادی پشتشه

کروئلا و استلا،دو شخصیت متفاوت ولی یکی!کروئلا کسی بود که از دل استلای زخم خورده متولد میشد و شکوه استلا رو نشون میداد درواقع

استعداد و ایده از استلا بود و قدرت و شکوه از کروئلا

اصن همکاری از این بهتررر؟=)))

عاشق شخصیت استلا بودم..از صفر،کاملا از نقطه‌ی صفر شروع کرد،تحقیر شر و خیلی چیزارو تحمل کرد و در آخر شد کروئلایی که گرد و خاک به پا کرد! =)

و من عاشق اون هوش و شخصیت بد گرلش بودم!! اصن مرگگگگگگ نبهذبهثمهث

و خب..عاشق این فیلمم=")♡

روز هفتم:یه عکس از خودت و خانوادت؟

برای جواب دادن به این سوال به گالریم مراجعه کردم ولی با کمال ناباوری دیدم عکسی وجود نداره ک توش هممون جمع باشیم دور هم

و خب اگرم بود نمیزاشتمش(خنده شیشه پاک کنی)

و خب اهم..نتونستم عکسی از هیچ خانواده ای توی فیلم ها و انیمیشن ها پیدا کنم که شبیه ما باشن پس میتونم براتون موشکافانه توضیح بدم!

خانواده‌ی ما یه خانواده معمولیه که هرروز صبح مثل بقیه خانواده های معمولی بیدار میشن و میرن به زندگیشون‌ میرسن ..

بزارید با کلیدی ترین عضو خانواده آشناتون کنم،آقای پدر!

پدر یک انسان ساکت،آرام،کم حرف،و به ظاهر خشک و بی احساس هستند(فقط به ظاهر)ایشان مالک قلمروی مبل بزرگ خانه که دید بهتری به تلوزیون دارد هستند و اگر به خانه باز گردند دختر خانواده و پسر خانواده باید دعوا سر مبل را تمام کنند و جا را برای ارباب خالی کنند.

پدر ریش های فرفری و زبری دارد که از ترس مادر نمی‌تواند آنهارا بزند و کافی است یک تار سبیل یا ریشش کم بشود تا مادر مرده زنده اورا جلوی چشمانش نمایش دهد!!

پدر یک نیمچه دیکتاتور تمام عیار میباشد،ایشان کافی است از جلوی در اتاق دختر خانواده رد شود و گوشی دست او ببیند تا دوباره بیانیه دهد و نصیحت و تهدید های خود را آغاز کند..پدر دشمن خونی گوشی دختر خانواده،دوست هایش و آن به قول خودش جی‌ پی اسی است که باز هم به قول خودش دخترش را بدبخت کرده اند!

ترجمه:جی پی اس:بی تی اس!!!

برویم سراغ مادر خانواده:

مادر زنیست که غذا های خوشمزه ای می‌پزد و عضو کلیدی دوم میباشد زیرا هنگام دعوایی که بین‌شان با دختر خانواده شکل می‌گیرد مادر همیشه پشت پدر را می‌گیرد و دوتایی بر سر دختر خراب می‌شوند می‌شوند ساعاتی پس از دعوا انگار که هیچ اتفاقی نیوفتاده نزد دختر باز می‌گردد و با لبخند پهنی میگوید:لباسم قشنگه؟یا اون‌یکی خوب بود؟

دختر:

دعوای دو ساعت پیش:

دیوا ها:

مادر اصولا جای مشخصی در خانه ندارد و تلوزیون هم تماشا نمی‌کند زیرا یا زیر دست پدر درحال پخش فوتبال است یا زیر دست برادر درحال پخش جم جونیور

مادر همیشه دختر را سر موهایش که مدام باز هستند و وقتی راه می‌رود روی زمین برگ ریزان ایجاد می‌کنند نفرین می‌کند.(دختر خانواده دچار ریزش موی حاد میباشد!)

مادر زنیست گاهی مهربان و گاهی..بهتر است ادامه ندهیم:"

پسر خانواده:

موجود ۹ ساله‌ای که خود را لات،خفن،بزرگ،جذاب مانند جیمین شی(به قول خودش) و مرررررد تصور می‌کند.وی در توهم اینکه ۱۰ سالش است نه ۹ سال به سال می‌برد!

اصولا موجودیست که گاهی خواهرش تصور می‌کند تنها و تنها برای عذاب دادن او به زمین فرستاده شده است.

حیوانی دوپا که بدبختانه کمد اسباب بازی هایش در اتاق خواهرش جا دارد و هروقت برای بازی به آنجا می‌آید کسافت کاری هایش را جمع نمی‌کند و خواهر مانند کلفتی اول چند فحش و نفرین آبدار نثار هیکلش می‌کند و بعد اتاق را جمع و جور می‌کند. 

برادر در غیاب پدر مالک مبل بزرگه است و هییییچ گونه ترسی از کتک زدن خواهر تا حد مرگ ندارد زیرا نه مادر به او تشری می‌زند و نه پدر!

برادر رشوه بگیر است،کافی است دهانش را با یک جمله‌ی"اگه نری بگی باهات بازی میکنم" ببندید تا راز عزیزتان محفوظ بماند.

این موجود از درس بیزار است و هرروز صبح واقعه عاشورا در خانه‌ی ما هنگام درس خواندن این خنگ مادر زاد رخ می‌دهد..برادر خود را یک بتمن تمام عیار تصور می‌کند!

دختر خانواده:

او کیست؟ناپدید پیکری که برای شام و نهار و صبحانه تنها از اتاقش بیرون میرود و تمامی اعضای خانواده آرزو دارند که کاش می‌توانستند با یک تیر خلاصش کنند😔

قلمروی این موجود تختش میباشد و پیغمبر هم نمی‌تواند اورا از تختش جدا کند!!

او به هیچ وجه سینگل نیست و با گوشی،وای فای و بنگتن در رابطه خیلی جدی ای هستند!

تشنه به خون پسر های محله است..و دلیل سینگل به گور ماندنش همین خواهد بود.

ایشان کرمی است که از کتاب،موسیقی،تنهایی،طراحی،عکاسی و طراحی لباس تغذیه می‌کند.

دختر خانواده معمولا در خانه پیدایش نیست زیرا در لانه خود زیر پتو درحال کتاب خواندن و یا سخن گفتن با یک دختر احمق تر از خودش است..

نقش کلیدی دختر خانواده در خانه به این ترتیب است:دم کردن چای،هر از چند گاهی ظرف شستن،جمع کردن سفره و پهن کردن آن،داد و بیداد کردن بر سر برادر،دعوا کردن با پدر و مادر،حرص خوردن و ریختن مو هایش روی سرامیک ها است!

و او کسی است که هرگز نخواهد توانست با پدر و مادر خود کنار بیاید!

در خانواده‌ی زیبای ما کسی معمولا کاری به کار کسی ندارد و هرکس در جایی مشغول کاری است..ولی امان از روزی که کاری به کار هم داشته باشند!!!

و فکر نکنید که از آن دسته خانواده هایی هستیم که شب جمعه ها دور هم جمع می‌شویم و اسم فامیل بازی می‌کنیم و باهم تخمه می‌شکنیم

*هنوز نوع نژاد این خانواده و اینکه شبیه چه هستند کشف نشده!

این است خانواده‌ی من:)

روز هشتم:عکس از چیزی که خوشحالتون میکنه؟

سخت ترین سوال این چالش برام این سوال بود چون چیز های زیادی هستن که منو خوشحال میکنن..خیلی زیادن واقعا خیلی زیاد و بی شمار اما این روزا نقاشی و طراحی کردن خوشحالم میکنن

پس این شما و این چیزی که منو خوشحال میکنه:

ولی بازم میگم که خیلی زیادن و نمیشه فقط اینو گفت و چیز اصلی ای که خوشحالم میکنه رو نمیشد عکسش و اینجا گذاشت پس همین و داشته باشید:")♡

روز نهم:غذای مورد علاقت؟

درسته که خیلی وقته اشتهام به فاک رفته و بشقابم از برادر ۹ سالمم کوچیک تر شده اما این واقعیت انکار ناپذیره که من برای غذاها میمیرم!(البته نه اونایی که ازشون بدم میاد...)

اصلا غذا یه چیز جادوییه من چطور از بین اونهمه جادو یکی رو انتخاب کنم؟!

اما خب..من عاشق پنیر پیتزاعم!:"))))

یعنی عشق اول و آخر زندگیم پنیر‌ پیتزاعه و بسسس!!!

*من سر سفره هنگام زل زدن به پنیر پیتزا و قربون صدقه رفتنش:

_یه خوراکی چطور میتونه انقدر تو دل برو باشه؟

تو چطوری انقدر خوبی؟

میشه باهام ازدواج کنی؟

مامان؟راهی نیست بشه با پنیر پیتزا ازدواج کرد؟!

نگاش کن آخه نرمالوی لذیذ خوشمزه‌‌ی منوووو

الهی دورت بگردم زندگیممم:")))

*داداشم:

*مامانم:

*بابام:

*سفره:

*پنیر پیتزا:

*من:🥺

بعله..این میزان عشق من به این چیزه سفید و نرمه!:"""

سوووو..هر غذایی که توش پنیر پیتزا داشته باشد مورد علاقه منه بچز=)

(بیاید من و پنیر پیتزا رو باهم شیپ کنید..باور کنید خوشحالم میکنید!)