از خودش متنفر بود
بیشتر از همه از قلبش انگار حتی نمیتونست صدای قلبشو بشنوه و تنها یه خلع درونش داشت داد میزد
شلاق باورن و سرما به تنش میخورد اسمون داشت حال چشمای محکوم به اشک نریختنش رو جبران میکرد
فقط ارزو میکرد همه چیز همینجا وایسته خسته بود ..
از حرف زدن از گریه کردن از عاشق شدن از سکوت از داد زدن فقط یه استراحت .
اما قبلش باید ادامه میداد باید دل عشقشو میشکست
به قلب شکستش فکر میکرد و همراهش خورد میشد به لبخند های احمقانش فکر میکرد و از خودش متنفر میشد به اخرین حرفش فکر میکرد و....جدی دیگه نباید سمتش میرفت؟
دستاشو به چشماش کشید اشک خودش بود یا اسمون نمیدونست فقط زار زار صداش توی هوای درد ها و خاطره های شیرینی که حالا تلخ بودن میپیچید
"+میبوسمت دارم راستشو میگم
اون اونجا بود درست کنارش
-از کجا بدونم راستشو میگی ؟
صورت اون بود که بین دستاش نشسته بود میخواست داد بزنه و بگه دور شو ازم فرار کن من فقط میشکنمت اما حیف اونجا کسی صداشو نمیشنید
+دارم بهت قول میدم میدونی که از دروغ بدم میاد
"
+باید ازم دور میشدی باید ازم متنفر میشدی زیادی بد بودم امانتی که بهم داه بودیو شکسم
با شنیدن صدای در اهنی سرشو برگردوند
باز دیدش چرا باید مدام چیزی که خودش با دستای خودش نابودش کرده بود جلوش رژه میرفت تا خودش هم چند برابر دلی که شکسته بود خورد شه
جلو تر رفت
احمقانه ترین حرفش رو به لب اورد
+خوبی ؟
خودشم میدونست بده خودشم میدونست چقدر درد داره خودشم میدونست عمق زخمی که زده بود چقدره
+دستت..درد میکنه؟
چشماشو از لبای خشکش که روزی با عشق میبوسیدشون حالا پوزخند روش دلشو تاریک تر میکرد میدزدید
-نه ولی میدونی به جاش کجام درد میکنه؟میخوای بدونی؟
میدونست خوب همهشو حس میکرد زره زره دردی که میکشیدو حس میکرد
نزدیکی یهویش قلبشو از حرکت نگه داشت نفسش دیگه صدا نداشت بوی زردالو رو از تنش حس میکرد و توی دلش از اینکه از بوسیدنش محرومه زجر میکشید
-اینجا..اینجا خیلی درد میکنه !پروانه های سیاه توش پرواز میکنن و اواز میخونن باد سرد داخلش میوزه و به جای سرد کردنش میسوزونتش!تاحالاشده با سرما اتیش بگیری؟
کاش گریه میکرد کاش به اشکاش اجازه ریختن میداد و التماسش میکرد کاش باز عاشقش میشد کاش این اخرین بار نمبود کاش خدا صداشو میشنید
-نه تو فقط یه چیز بلدی .. باد سرد بودن!
چشماش نای نگاه پر دردشو نداشت انگار دوتا چشمایی که نگاهش میکردن زره زره جونشو ازش بیرون میکشیدن
-یک ماه .. یک ماه باد سرد به هرکجای قلبم میدوید و کلبه های رویایی که روزی خودت برام ساخته بودیشون رو ویران میکرد .31 روز برای مردن کافیه نه؟مرگ تدریجی...
چشماشو بست چیکار کرده بود این همون کسی بود که یروز خودش سانت به سانت تنشو میبوسید و قسم میخورد مراقبش باشه حالا اون با ترک هایی که خودش به روحش زده بود جلویه چشماش بود
+مجبور بودم تا ازت دور شم چرا نمیفهمی؟
بی اختیار بلند گفت مخفی کردن شکسته بودنش برایه از ترک هایی که خورده بود سخت بود
تن لرزونش رو میدید و چقدر سخت بود نوازش نکردنش
-چرا ؟چون دوستت ...
با نگرانی جلویه عشق بی جونش جانو زد دستش رو مشت کرد تا بغلش نگیره تا نگه بیا بریم حتی اگه کل دنیا هم رو سرمون خراب شه من قول دادم میبوسمت قول دام تا همیشه ببوسمت
-چون دوستت داشتم؟
چون نمیخواستم به این روز بیفتیم چون نمیخواسم صدام بجز حرف هایه عاشقانه چیز دیگه به به گوشت برسونه
+چون دوستت نداشتم ..برو..
چون نمیخواستم بشکنمت
صداها نا واضح بود چرا تموم نمیشد چرا همینجا قلبش نمیستاد تا بیشتر از این هردوشونو نگریونه؟
باد فریاد میزد و بغض ابر میشکست
چقدر شبیه بودن ولی تنها فرقشون این بود که اون حتی نمیتونست گریه کنه حتی نمیتونست از دردی که داره شکایت کنه چون ادم بد داستانشون بود داستان هایی که از صفحه ای به بعد هر دو شخصیتش تنها میشدن
از نگاه کردن شرم میکرد از نگا کردن به اشک هایی که خودش باعثش بود متنفر بود
-نه تودوسم داری..
"بیشتر از خدا"
-بار اول که بوسیدیم اونموقع گفتی شگفتی ها هرگز تموم نمیشن
" تو تنها شگفتی بودی که حس کردم "
-بار اول که لمسم کردی گفتی ارامش حاکم جهانه
"چه خوش خیال فکر میکردم تا ابد همینطور میمونه"
-بار اول که شکستیم گفتی بار اخره!
"تو باعث شدی دروغ گو بشم چرا انقد راحت میکشنی "
-تو..تو دوسم داری چون بار اول که بوسیدیم چشمات بسته بودن!تو..تو..
"ولی ای کاش پسم میزدی ونمیذاشتی معتاد شم"
چه بد که لب هاش بهم دوخته شده بودن
+خودت و نشکن و برو..
دستهای ظریفی که یقشو میفشورد دلش رو بدرد میاورد
" چرا انقدر دوسم دار اخه ازم متنفر شو من لیاقت اشک هاتو ندارم من لیاقت نگاه ملتمستو ندارم"
دستایه لرزونشو از یقه چروکیدش جدا کرد بلند شد تظاهر به بی اهمیتی کرد بلند شد و پا روی سینه خودش گذاشت
یه روزی توی باورن میرقصدن و حالا عزای قلب های مردشون رو میگرفتن
+میشه برای اخرین بار..بغلت کنم؟میشه برای اخرین بار ..تن خیس و سردتو حس کنم؟
چقد قلبش وسط این همه درد برای این جمله بیتاب شده بود
اگر بغلش میکرد شاید نمیتونست بره شاید نمیتونست به اخرین بار راضی شه از همین کلمه اخرین متنفر بود
برگشت و منتظر ایستاد
دستایی که تنشو به اغوش کشیده بودن رو حس میگرد و گلوش درد میگرفت بوی زرد الو رو میشنید و دلش تنگ میشد
تن معشوق دل شکستشو نوازش میکرد و دعا میکرد بتونه بهش بفمونه کل امروز به جز نوازش هاش دروغ بود
نمیخواست دل بکنه و نمیتونست تا عبدی که قولشو داده بود به اغوش بکشتش نیمتونست بوشو نفس نکشه و زنده بمونه میدونست امشب میمیره
من رفتم و حالا هر شب با فکر شب مرگم میگذرونم هیچ وقت نمیفهمی چقدر شکستنت درد داشت ما از هم جداییم و من هر روز بیشتر عاشقت میشم ادما میگن دیوونه شدم ولی من هرشب باهات میخونم جوری که قبلا با هم میخوندیمش توهنوز پیشمی
به امید مرگ زیبای من****
:𝐋𝐚𝐬𝐭𝐞𝐬 𝐥𝐞𝐭𝐭𝐞𝐫𝐬
R.
تنها ترس زندگیم
تو برایه من مثل شیشه شکننده بودی
لمس کردنت برام ممنوع بود از دور نگاه کردنت دردناک
ایکاش شراب بودم تا بودن شکستنت به اغوشت بشینم ولی نیستم
اگر لمست میکردم نه تنها تو میشکستی بلکه خودم هم با تکه هات زخم میشدم
داستان ما این بود
یا هیچوقت
یا تا عبد با درد
A.
تو اونجا بودی اون بالای بالا دستم به تو نمیرسید اما....دلم میخواست برسه.
لمست کردم و با بی جنبگی بهش وابسته شدم.
تو کاغذ بودی سفید و پاک بی آلایش اما دستمو بریدی!
دستمو بریدی ، اشکمو ریختی، قلبمو شکستی هرگز ندیدی اما با اینکه قطره کوچکی از عشق هایی که میورزیدن بودم اما....تو برای من خورشیدم بودی قلبمو گرم میکردی با کوچیک ترین توجهی که بهم میکردی قلب بی جنبه کوچیکم لبخند میزد!
نبودت....منو آزرده میکرد زود وابستت شدم و عاشقت شدم
پ.ن۱:این پست رو یادتونه؟این ادامه اونه! فقط اینو بدونید که من ننوشتمش دقت کنید،من اصلا اینو ننوشتم خب؟ این کار یکی از دوست هامه..ادامه داد قبلی رو ولی این بار از زبون اون عاشق بی رحم!:)خودم خیلی دوسش دارم..
پ.ن۲:اون نوشته های آخر هم خودش نوشته،آخرین نامه هاشونه...
پ.ن۳:با همون آهنگ پست قبلی خونده شه حوصله نداشتم آپ کنم"-"