من اومدم با قسمتی از روز/روز ها نویسی های چرندم؛خب من خیلی اهل گفتن از روزم و روز نویسی و این چیزا نیستم با خودم میگم خب ک چی ب فالوور هات چ ربطی داره دقیقا ک تو چیکار میکنی و در چ حالتی دقیقا¿ولی ب این نتیجه رسیدم که گاهی انقدر حرف نمیزنم که دیگه ب مرز ترکیدن میرسم"-"\سووو این شما و این روز نویسی های چرت چومی"-"

null

•~اول لطفا کسایی که فیک Before our spring رو خوندن بیان نیاز دارم یکم عر بزنم،گریه کنم و خالی شم تا نترکیدم:)چرا اینطوری بود:)

خب لازمه بگم من یه طوریم که..خب..خیلی اتفاقات و کلا همههه چیز روی من تاثیر میزاره؛ینی کوچکترین چیزی توی ذهن من مدام رو دور تکرار قرار میگیره و تحت تاثیر قرارم میده و کلا روند زندگیم رو تا چند روز داغون می‌کنه.حتی اگه اون چیز یه پایان غمگین و ب شدتتتت اشک درار برای یه فیکشن باشه که اصلا واقعی هم نیست!!!(دیوونه هم خودتونید)

و خب دو سه روزه دچار افسردگی فوق حاد شدم)نمیخوام اسپویل کنم اما خب خیلی فکر کردن بهش سخته!اینکه آیا توهم اگه عاشق باشی انقدر شهامت خواهی داشت که بخاطر عشقت فداکاری کنی و زندگی خودت رو به اون ببخشی؟این خیلی وقته تو فکر برده منو.

•~راجب عمل اتانازی چیزی شنیدید؟بنظرم خیلی وحشتناک و غمگین اومد و از طرفی هم راه حلی خوب:)اگه راجبش کنجکاوید لطفا تو گوگل سرچ کنید جدن اگه برای یه نفر دیگع تعریفش کنم میمیرم از شدت بغض"/

و برام سوال شده که تو ایران قانونیه این عمل؟اگه کسی میدونه بگه پلیز

•~اینکه دارم آخرین روز های ۱۴۰۰ رو انقدر دلگیرانه میگذرونم یخورده نامردی نیست؟من الان باید پر از شور و اشتیاق باشم"-"البته اینکه سرما خوردم هم بی تاثیر نیست توش.*پورخند تلخ* نمیفهمم چرا شانس یک انسان باید انقدر زیبا باشه که درست وقتی باید به دید و بازدید اقوام بره مریض باشه و اونا صددرصد فکر کنن که کرونا داره.و باید بگم شکل دمنوش و دستمال کاغذی شدم یونو؟مراقب باشید مریض نشید واقعا=-=

•~امروز با یک عزیزی هم صحبت شدم که چیزی توجهم رو جلب کرد از مکالممون. ایشون تو کیرول بودن و خب پلیر بود..و خیلی جالب بود وقتی ازش پرسیدم چرا وقتی یکی تایپت نیست و دوسش نداری باهاش کاپ میشی یا میرید تو رول؟

و جوابش برام غمگین و جالب بود

گفت همشون بازیچن!")مث یه بازی.خب این شاید سرگرمی جالبی باشه ولی یه چیزی رو میخوام بهتون بگم،درسته این شوخیه و بازیه و یه سرگرمیه ولی فقط تصور کنید که طرف مقابل وابسته شما شه و شما بعدش قلبش رو بشکنید!خب فکر کنم شکستن قلب تاوان بدی داشته باشه،از نوجوونیتون یک خاطره بد نسازید")

•~جدیدا دارم به این فکر میکنم که کنکور ندم.چون ببینید*نفس عمیق*من واقعا آدم استرسی و خود خوری ام‌خب؟و اصلا هیچ تصوری از اینکه شب کنکور قراره چطوری خوابم‌ ببره،چطوری سر جلسه زنده بمونم،چطوری ایست قلبی نکنم و از همه مهم تر،چطوری موفق بشم ندارم جدن

و تموم تلاشم رو میکنم به شرط معدل وارد دانشگاه بشم اگه بشه:')

•~به شدت نیاز به فیک های هپی اند دارم،ب شدتتت!لطفا اگه فیک هپی‌ اندی خوب و درست حسابی و نه چرت و پرت‌ و آبکی سراغ دارید معرفی کنید یا بهم بدینش(ترجیحا بدون اسمات با ژانر فلاف"-")

•~و در آخر میتونم یه خواهشی بکنم؟مراقب قلب هاتون باشید.منظورم این نیست که کینه به دل نگیرید و پاک نگهشون دارید و این چیزا

لطفا مراقب سلامت قلب هاتون باشید!نزارید مریض شن..درد بگیرن..بهشون فشار نیارید و باهاشون مهربون باشید=")خواهش میکنم!

•End•

 

+خب..تموم شد"^"بیشتر شبیه پاره ای از سخنانت بود تا روزمره نویسی:/xD

++و اگه هستید بیاید حرف بزنیم شاید بهش نیاز داشته باشم:")

+++احتمالا این آخرین پست سال ۱۴۰۰ باشه هوهووو*-*