•برای ملکه‌ی مزرعه های گل قاصدک•

 

میدونم الان که دارم اینو مینویسم شاید حالت اونطور که همه میگن باید توی"روز تولدت" باشه،نیست.

شاید داری استرس امتحانت رو تحمل میکنی

شایدم داری فکر میکنی ینی شروع ۱۸ سالگی باید اینطوری باشه؟انقدر شخماتیک؟!

شایدم دراز کشیدی به دیوار زل زدی و با اخمای توهم میگی:سالی که نکوست از بهارش پیداست=-=!

*قیافت هم دقیقا این:=-= شکلی عه مطمئنممممم!*

اما خب باید بگم از این فکرای بیتربیتانه نکن که من دشمن افکار منفی ام حتی اگه خودم باور قلبی داشته باشم که زندگی ینی مجموعه ای از کلکسیون های شخمیِ درد و رنج!پس تعجب نمیکنی اگه بهت بگم بعد همه اینا حداقل یه نفس راحته مامانی؟بهم نمیگی خوش خیال اگه که بگم زندگی همیشه هم بد نیست؟

فکر نمیکنی کلیشه ای حرف میزنم اگه بگم باید نیمه پر لیوان رو دید؟

شاید بکنی.از کجا معلوم؟

آی دارم چرت و پرت میگمممم(درک کن ساعت دو شب داره میشه🙂😂)

نمیدونم وقتی تو اولین بار بامن آشنا شدی،وبمو دیدی،یا حرف زدی باهام چه حسی داشتی،راجبم چی فکر کردی و بنظرت چطوری بودم؛

اما خب،تو؟نمیخوام خالی ببندم اما لطفا باور کن که تو همون دیدار اول هم تو بی نظیر بودی!! وقتی میگم بی نظیر ینی تونستی طوری رفتار  کنی که من احساس راحتی کنم،من حس کنم عه..چقدر مهربون حرف میزنه خدای مننن،چرا انقدر صمیمیه؟

همیشه دوست داشتم اینطور ادمارو-

و شاید همینطوری بودنت بود که باعث شد توی این مدت زمان نه چندان طولانی،بتونی طوری تو دل من جا باز کنی که نگم برات")!

بتونی کاری کنی حس کنم واقعا داری نقش یه مادر رو برام بازی میکنی..میدونم که برای کل بچه های بیانیت همینی،تو براشون مادری هستی که دوست دارن داشته باشن:')))

هیچوقت،هیچوقتتت یادم نمیره وقتی که از خستگی پناه میاوردم به خصوصیت،چسناله میکردم و غر میزدم چطور تحمل میکردی و فقط بغلم میکردی و میگفتی:"هیششش..مامان اینجاست!"

مامان اینجاست..

میدونی چقدررر این جمله آرومم میکرد مامانی؟:)میدونی تو با این جمله برام جادو میکردی؟آره تو اینجا نبودی اما بودی،و من واقعا نمیدونم چطوری میتونم ازت تشکر کنم

مگه چند وقته که شدم دخترت؟'زیاد نیست،درسته؟ولی تو همین فاصله تو چیز هایی یادم دادی و کار هایی برام کردی ک باورم نمیشه..شاید خودت بگی نه من مگه چیکار کردم جز گوش دادن یا بغل کردنت؟اما مامانی تو این کارارو کردی وقتی که واقعااا بهش نیاز داشتم!

شاید اگه یه روزایی نمی‌بودی کم میاوردم..

تو انقدر حس امنیت و راحتی ب آدما میدی که من تونستم توی اولین مکالمه طولانی و جدیمون کل حرفای دلم و داستان دلم که تاحالا برای هیچکسسس نگفته بودم رو پیشت لو بدم!

ولی بیا بگذریم از اینا..نمیخوام فکر کنی فقط برای ایناست که یکی از بهتریننن های منی.

دلیل دیگش روح و قلبته

کاشکی علم انقدر پیشرفت میکرد که آدما میتونستن کپی بشن،بعد تو کپی میشدی و نسخه دومت میشست ساعت ها نسخه اصلی رو میدید،تا بفهمی تو چیکار میکنی با دل شکسته آدما")

و میدونی چی با ارزش ترش میکنه؟!اینکه تو خودت درد داری،آخه میشه آدمیزاد درد نداشته باشه؟خسته نشه؟از محبت؟از مهربونی؟از زندگی؟مامانی چطور خسته نمیشی از مهربون بودن؟:))))

چطور همیشه یه بغل آماده برای آدما داری؟

نمیخوام بگم بی نقصی،چرا دروغ بگم وقتی انسان نقص داره؟البته خب..نمیتونم ب قطع بگم تو انسانی،آخه آدما مگه این شکلین؟!

ولی هرچی که هستی،هر شکستگی و نقصی که داری،تورو بهترین مانیایی میکنه که میتونه وجود داشته باشه..

تورو همینی میکنه‌ که هستی

مامانی برای بهترین بودن تو به هیچ تغیری نیاز نداری

همیشه همین باش

همین مانیا

همین آدم.

همین بودنته که کامله،قشنگه،بغل کردنیه')

مرسی که وجود داری مامانی!

شاید خیلیا باور نکنن،شاید باور نکنی

اما قسم میخورم این زمینِ بیمار به کسایی مثل تو نیاز داره..من نمیدونم تو چه شکلی ای اما میدونم که جزو نیاز های این دنیا و آدماشی.

یه enfj سمج که تا نفهمه چرا نمیخندی ولت نمیکنه)..

اما میون اینهمه خنده و مهربونی برات یه چیز رو خیلی آرزو دارم 

میخوام آرزو کنم یه روز،تو یه زمانی،وقتی که موعودش برسه در آغوش کسی باشی که تا نفهمه چرا نمیخندی ولت نکنه!میدونم که اونموقه آرومی..

میدونم آروم خواهی بود وقتی که نگاهی به زندگیت بکنی و بگی:خب..یکم توهم توهمه،اما دوست داشتنیه!

نمیگم درد تو زندگیت نباشه،اما آرزو میکنم دردهات هم قشنگ باشن و ازشون راضی باشی..

آرزو میکنم دیگه نگی"ای کاش.."

همهههه‌ی ای کاش هات خلاصه شن تو یه جمله:"آخیش..شد!"

شاید اون روز جزو آدمای زندگیت باشم کیف کنم از این چیزا

شایدم نباشم

اما هرجا باشم آرزو میکنم آسمون زندگیت قشنگ ترین باشه؛

متشکرم ازت،ازت برای وجودت متشکرم

برای مانیا بودنت

برای مامانی من بودنت

دیر وقته،مغزم خستس و شاید خیلی چیز هارو یادش رفته

اما تا جایی که تونستم چلوندمش تا چیزی رو از قلم نندازه-

پس ببخش اگه تبریک تولدت یکم ساده شد")

به رسم همیشگی انسان:

تولدت مبارک بانوی مهربونی!

امیدوارم یکم،لبخند رو لبت آورده باشم")

دوستت دارممم*--*

null

پ.ن:راستش گالری رو دو دور،از بالا ب پایین،پایین به بالا،گشتم تا عکسی رو مناسب تو و این پست پیدا کنم و عکسه در نهایت این شد..حس کردم این من و توییم"(

پ.ن۲:آهنگه ام درسته به تولدت ربطی نداره و کلا معنیش یچی دیگست اما دلم خواست حین خوندن این پست گوشش بدی حس کردم وایب قشنگی میده-

پ.ن۳:درضمن،دیگه ۱۸ سالت شده،و نمیتونی منو بخوری، چون اونموقه ب جرم کودک خواری میندازنت زندان..بله=-=!

پ.ن۴:حرف هم خیلیی میزنم میدونم=-=

و عاها آهنگه کیفیتش ریده میدونم..ولی باور کن نشد برم با کیفیتش کنم بعدا لینکشو بهت میدممممTT