*بیرون دادن نفس با حرص

گایز..راهی سراغ دارید برای کنترل خشم و نترکیدن از حرص و عصبانیت سر کلاس درس؟؟؟

شاید براتون سوال شه که این باز چشه.

خب باید بگم که قضیه از این قراره:

داخل کلاس ما یه خانومی هست که من همیشه با فحش ها فراوون اسمشو صدا میزنم ولی اینجا خب نمیشه..که اسمش پریاست 

حتمااا دیدید یه سری از هم سن هامونو که میخوان ادای رئیس ها،شاخ ها،و همه چیز دان هارو در بیارن دیگه نه؟این فلان فلان شده هم دقیقا همونطوریه..^-^

تازه این همه‌ی همه‌اش نیست!

دیدید گاهی وقتا یکی بی دلیل میره رو مختون؟کلا اصن صداش..حرکاتش،حرفاش،خنده هاش حتیییی!!!روی نروتونه؟

این تموم احساس من نسبت ب این دختره‌ی....*صدای بوق* عه.

ینی اینطوریه که:

*پریا حرف میزنه

*پریا میخنده

من:

بچه های بغل دستم:نه زهرا..آروم باش،عب نداره.

من:اوه نه..من خوبم^-^

من:*قرمز شدن از عصبانیت

من واقعا نمیفهمم یه نفر چطوررر میتونه انقدر منفور و رو مخ باشهههه!!!

اصن همه چیزش چندشه..زر زدنش موقع حرف زدن معلم،قاه قاه خندیدن موقع صحبت معلم،به مسخره گرفتن معلم و همه چیز،الفاظ رکیک و چندشی که استفاده میکنه،و همینطور نفهم بودنش!

همه چیز هم از وقتی شروع شد که ما شنبه امتحان تاریخ داشتیم

معلم اومد سر کلاس و پریا هم درس نخونده بود انگار و دنبال بهونه بود معلم امتحان نگیره.

پس شروع کرد که آره خانوم..شما نگفتید قراره امتحان بگیرید،من فکر کردم گفتید جزوه هارو پرینت بگیریم فقط،یادم رفت بخونم،مریض بودم،میشه نگیرید؟میشه یک ربع وقت بدید؟

معلم هم خب طبیعتا عصبانی میشه دیگه سر صبح یه شاگرد اینطوری بره رو مخش!

هیچی دیگه...این بچ معلم رو سگ و عصبانی کرد انداخت به جون ما

یه امتحان سخت ازمون گرفت و تموم مدت عصبانی بود.بعدشم بخاطر اون *باز هم صدای بوق* بهمون جریمه داد گفت از روی فلان چیز و فلان چیز از جزوه دو بار بنویسید^---^

تازه درس سوم رو هم درس نداد و گفت جلسه بعد ازتون امتحان میگیرم..هم یک رو هم دو و هم سه^-^همشم بخاطر اون *صدای بوق بیشتر* آره.. 

بعد میدونید چیه؟؟؟جالب اینجا بود پررو هم بودددد!!!

میگفت چرا همتون میندازید گردن من؟تقصیر من نیست.

و هرکی دور من باشه میدونه من از آدم پررو متنفرم..و وای خدایا من اون روز زنگ سوم از شدت عصبانیت تو بغل رامیلا گریم گرفت !

و اونم همینطوری نیشش باز بود تا آخر روز.و اون روز با کل معلم ها کل کل کرد و عصبانیشون کرد.

خیلی دلم میخواست برم بهش بگم میتونستی به جای سلیطه بازی بشینی درستو بخونی و معلمارو نندازی به جون ما.ولی قطعا دعوا میشد،منم حوصلشو نداشتم.

ولی مطمئنممم یه روز من با این آدم دعوام میشه.خودمو میشناسم؛میدونم که اینطور ادمارو نمیتونم تحمل کنم و تهش یه جایی میترکم و دعوای بدی درست میشه چون اون ب شدت سلیطه‌اس و کافیه بهش بگی تو،تا بپره بهت.

گاددد امیدوارم فردا نیاد مدرسه اصن پاش بشکنه یک هفته آرامش داشته باشمممممم=----=

خلاصه که آره..نیازمند راهکار های کنترل خشمم:>

و ساعت دوازده شب داره میشه و من هنوز بیدارم خاک تو سرم..