*کشیدن عمیق ترین نفس ممکن(یا شاید هم آخرین نفس..)
از اونجایی که اصلا آدم بیرحمینیستم
گفتم روا نیست دیگه بیشتر از این اذیتتون کنم و به این بازی کثیف ادامه بدم
هرچند که اینپست قرار بود سه روز پیش منتشر شه اما به دلیل گند خوردن تو حجم بسته وای فای خونمون(که همشم تقصیر محمدرضا بود)نشد زودتر این بازی کثیف رو به پایان برسونمو این شد که تا امروز عین طفلان معصوم کامنت خداحافظی میدادید..*فین کردن در دستمال کاغذی و ادای متاسف بودن در آوردن.
و خب بزارید براتون توضیح بدم
اما..پیش از هر چیز شمارو به آرامش دعوت میکنم تا ادامه پست و بخونید.
همه چیز از اون شب تاریک و نحس شروع شد...اون شب غمانگیز و وحشتناک..اونشب سرنوشت ساز..اونتصمیم تکاندهنده..")نمیتونید تصور کنید چقدر برام سخت بود..اشک میریختمو تایپ میکردم*از پشت صحنه داد میزنن:دروغ میگه مث سگ داشت عین چیمیخندید.
وقتی..وقتی دکمه ذخیره و انتشار رو میزدم قلبم شرحه شرحه میشد و اشک هامامونم نمیدادن..بدتر از همه دیدناشک های معصومانتون بود که جیگرمو میسوزوند:)))*از پشت صحنه:دروغمیگه بازم،داشت از خنده کبود میشد.
اما همه چیز از توی حمومشروع شد
درسته!
حموم.
مرکز تمام افکار پلیدانهمن
مکتب تمام سناریو چینی های شیطانیم..من مقصر نبودم:)!جو حموم گرفته بودتم..
وقتی داشتم شامپو رو روی کلهم چپه میکردم و به قیافه پوکر فیس خستهام توی آیینه زل میزدم میدونستم که بهش نیاز دارم..به یه تنوع..به یه کرم ریزی عظیم ! به یه نقشه بزرگ که مو لا درزش نره!
پس سریع کارو تموم کردم،و وقتی هنوز حوله تنم بود و آب از موهام چکه میکرد و مث چی خنده رو لبم بود اون کلمات لعنتی با انگشت های چروک شده از بخار حمومم تایپ میشدن..بی هیچفکری دکمه انتشار رو زدم و شمارو به امون خدا رها کردم و رفتم لباس بپوشم.
و این شد کهاصکلتون کردم^-^
پی تماماتفاقات بعدش رو هم به تنم مالیدم
از فحش هایی که قراره بخورمهم باکی ندارمراحت باشید.
میدونم حداقل نصفتون قراره فکر کنید بیشعورم و لگدی نثار ماتحت نازنینم بکنید و از زندگیتونپرتم کنید بیرون
اما خواهشا درک کنید..یه نوجوون ۱۶ ساله که هیچ هیجانی توی زندگیش نداشته باشه باید بلاخره از یجا تخلیه شه..😔نه؟!بد میگم؟!!
خدا میدونهکه با همین مود:
به کامنت هاتونجواب میدادم
بدتر از همتونهم سلین بود..xDD
ولی اونو واقعا دلم براش سوخت خیلی احساساتی شده بود..کلا سالی یک بار پیش میاد سلین احساساتشو نسبت ب من بروز بده و احساساتی شه درباره من و من واقعا داشتم پنیک میکردم،هرچند ک میدونم الان به دست همون قراره تکه تکه شم👍🏻
این وسط دلم برای بعضیاتون واقعا سوخت، و بهتون گفتم چخبره:>
و خب واقعا Shame on you!خجالت نمیکشید؟
من کسی ام که انقدر راحت از چیزی دل بکنم و رهاش کنم و بعد انقدر راحت خداحافظی کنم؟خیلی شیک وباکلاس و متمدن؟
نمیدیدید چقدر راحت و ایزی ایزیتامام تامام باهاتون خداحافظی میکردم؟"|xD
بعدشم،یه چند تایی نشونه هم بهتون دادم^^
آخی عزیزم چ خوش خیالی بگردمت..کی گفته من از تو دور میشم؟^---^
عذاب وجدان میگیرم و کلا با خودم چپ میوفتم دیگه مرسی اه=-=xD
اما کی حتی از دو ساعت بعد خودش خبر داره؟")
ولی خب واقعا عذاب وجدان بدی گرفتم..واقعا اشک چند تاتونو در اوردم و فکرشمنمیکردم اینطوری شه!جدای از شوخی ازتون ب شدت معذرت میخوام میدونمکار درستی نبود و خیلی اذیتتون کردم"(
اما خب..از طرفیم میخواستم ببینم بودنماینجا تا چه حد اهمیت داره
و فهمیدم شاید اونقدرام حیاتی نباشه اما حداقل چند تاتون قراره دلتون برام تنگ شه")
و فهمیدم خیلی دوستتون دارم..جدی میگم.
تا جایی که بتونم و بشه همیشه کنارتون میمونم و..حق دارید از دستم ناراحت شید و قهر کنید اما لطفا طولانی نباشه حوصله ندارم=-=
*بوس فرستادن از دور