برای تو،تویی که اینو میخونی،اما نمیدونی که برای توعه؛
هوا سرده،سرده اما درست وقتی که با خودم میگم محاله از این سرد تر بتونه باشه آفتاب سر میرسه.از راه میرسه و منو بغل میگیره،بغلی که هرگز دوسش نداشتم.
بغلی که نمیخواستمش،برعکس اون لحظه ای که میتونستم حس کنم چطور توی سرمای ابری بغلت فرو میرم؛درست برعکس اون روزی که همه چیز ابری بود و نور تو منو از غرق شدن توی اون چاله آب عمیق نجات میداد.
چون تو پر از پارادوکسی،چون من نمیدونم وقتی داری با چشم های لعنتیت بهم نگاه میکنی میخوای چی بگی؟میخوای بگی دوستم داری؟یا ازم میخوای برم و دیگه هرگز به سیاره سبزت پا نزارم؟! ای کاش زبون چشم هات و بلدم بودم.
و من پر از سوالم.پر از سوال میشم وقتی که در آغوشت میگیرم و نمیدونم نرمی رویا گونه ای روی گردنم میخزه دست های توعه یا ابر غمگین آسمون.
چون تو یه ابر سفید نرمی،بزرگ و زیبا،اما خاکستری ترین بارون ها درست از چشم های تو روی من باریدن،چون زیر بارون چشم هات خاکستری شدم و حالا ما آدم های خاکستری رو کی میخواد بونسای کوچیک من؟!
هیچکس؛هیچکس به دوتا آدم خاکستری توی پیاده رو های شهر به این شلوغی نگاه نمیکنه،و هیچکس نمیخواد بدونه که چرا اونها زیر بارون هیچ چتری ندارن.
چون فقط یک جواب براش هست
"دیوونگی"
ای کاش میتونستم اینو به خودت بگم که اگه میتونستم ساعت تا زیر خاکستری ترین بارونی که میتونه بباره باهات توی پارک میدویم و وقتی دارم یه ابر سفید با رگه های آبی روی گونهی سمت چپت،با رنگ روغن نقاشی میکنم اشک هات رو دونه دونه با قلموی آغشته به رنگ سفیدم شکار کنم و بعد هر رد قلم میشد یک دونهی برفی که روی گونه های رنگ پریدهات نشسته.و بعد درست وقتی که به قول خودت با اون صدای بامزهات که بار ها بهت گفتم چقدر دوسش دارم،اما توی احمق باورش نکردی،میگی"اینجا سگ هم پر نمیزنه" زیر یه درخت پناه بگیریم و مارشمالو های خیس شدهامون و ببلعیم.
من میتونستم همه این هارو انجام بدم،میتونستم عینک های خیس شده و بخار کردمون رو پاک کنم،یا میتونستم از شر خیس شدن اون عینک لعنتی راحتت کنم و دستت رو بگیرم،و بهونه بیارم که"تو بیشتر از من کوری."
و به روی خودم هم نیارم که تموم اینها فقط بخاطر گرفتن دست های گرمته. چون من سردمه.
و بشم چشم هات..اونم وقتی که خودم با احتمالا با شمارهی چشمم که تبدیل به عدد ۲ شده میتونم یه آدم نابینای دیگه در کنارت باشم؟
میتونستم اهمیتی ندم،میتونستم تماشات کنم،میتونستم صدای موسیقی هایی باشم که هرگز اجازه ندادی بهشون گوش بدم..