۱۳ مطلب در آبان ۱۴۰۰ ثبت شده است

Blindedシ︎

 
bayan tools BTSSpring day

دانلود موریک

"و خداوند در پی ساده ترین معجزه بود،لبخند ها پیدا شدند"

دست از گفتن تا ابد بردار،ابدیت وجود نداره!

هر چیزی روزی به پایان میرسه؛چون حتی اگه آغازی در کار باشه

نمیخوام بهش تن بدم!

تو "اشک" من هستی:)

null

  • ۵
  • نظرات [ ۱۲ ]
    • Chomion
    • سه شنبه ۴ آبان ۰۰

    پرت و پلا های پر مفهوم،قسمت دوم:انتظار

    و من میترسیدم از انتظاری ک شاید زودتر از اون چیزی که فکرشو میکردم قرار بود به سراغم بیاد..

    و تو میگفتی نگران نباش

    اما رفیق،من حلقه‌ی اشک توی چشماتو دیدم!..

    درست همون لحظه ای که گفتی نترس

    و این منو بیشتر می‌ترسوند 

    اینکه میگفتی نترس اما دستات میلرزیدن

    شاید دفتر جدیدی باز شده بود؟..

     

     
    bayan tools Lana Del reyViolet for Roses

    دانلود موریک

  • ۶
  • نظرات [ ۳ ]
    • Chomion
    • دوشنبه ۳ آبان ۰۰

    صندلی داغ با چومی به مناسبت ۵۰ تایی شدن..بله:")

    خب..سلام علیکم! *لبخند تهیونگ مانند زدن

    من همش منتظر بودم پنجاه تایی بشم..و نمیدونم چرا واقعا ولی هی منتظر این بودم و به لطف یه جیگری *به فرد مورد نظر نگاه می‌کند و چشمک می‌زند

    ۵۰ تایی شدم!!

    بله و حالا من اینجا هستم..تا شما.حضار محترم *به حضار اشاره می‌کند 

    از من،یعنی چومی سوالاتی رو بپرسید که تاحالا اجازه نداشتید بپرسید ولی حالا اجازه دارید بپرسید..متوجه هستید که چی میگم ¿آفرین..

    خب..حالا شروع بفرمایید و یکی یکی سوالات خودتون رو بپرسید با این وجود ک میدونم بیشتر از سه سوال حداقل پرسیده نمیشه:"|

    اما خب جوانیست و جاهلی دیگه..آره D:

    حالا تو جایگاه خود بنشینید و یکی یکی بپرسید

    به همه‌ی سوالات شما جز یک سوال جواب داده میشه 

    و اون اسممه!من قرار نیست اسممو بهتون بگمXD

    و لطفا چیزای چرت و پرت سعی کنید نپرسید دیگه آورین"-"

    اهم..حالا بفرمایید:) *تعظیم می‌کند و می‌رود.. 

     

  • ۶
  • نظرات [ ۱۷ ]
    • Chomion
    • شنبه ۱ آبان ۰۰
    ..𝐼'𝑣𝑒 𝑏𝑒𝑒𝑛 𝑡𝑟𝑦𝑖𝑛𝑔 𝑎𝑙𝑙 𝑚𝑦 𝑙𝑖𝑓𝑒
    𝑡𝑜 𝑠𝑒𝑝𝑎𝑒𝑎𝑡𝑒 𝑡ℎ𝑒 𝑡𝑖𝑚𝑒
    𝑖𝑛 𝑏𝑒𝑡𝑤𝑒𝑒𝑛 𝑡ℎ𝑒 ℎ𝑎𝑣𝑖𝑛𝑔 𝑖𝑡 𝑎𝑙𝑙
    ...𝑎𝑛𝑑 𝑔𝑖𝑣𝑖𝑛𝑔 𝑖𝑡 𝑎𝑙𝑙,𝑦𝑒𝑎ℎ
    ••••••••••••••••••••••••
    دست های مرا بگیر..به تو قول خواهم داد که رهایش نکنم!
    دست هایم را بگیر تا شاید بتوانیم باهم میان کوهستان های افسانه‌ای که از آنها در کتاب هایمان یاد شده قدم بزنیم.
    دست هایم را رها نکن تا شاید بشود به تو لذت راه رفتن میان دشت بنفشه ها را هدیه بدهم؛
    دست های مرا بگیر،می‌دانم سردی‌شان ممکن است آزارت بدهد اما لطفا دستانم را بگیر تا تورا تا زیر باران بکشانم و آواز قطره هارا برایت بخوانم..
    میدانم کمی خسته و آشفته ای،اما دستانم را بگیر،آنهارا گرم نگه میدارم تا خستگی ات را در کنند!
    دست هایم را که بگیری،قول می‌دهم تورا به دیدار زندگی ببرم
    نجوای بی پروا را در گوشت زمزمه میکنم و با آن برایت میرقصم تا ببینی دیدار با زندگی به همین آسانیست!..بیا تا برقصیم در یک یک چهار راه های پاریس،بیا در قایق های پارویی ونیز عکاسی کنیم،به من فرصت بده که دنیایم را نشانت دهم؛
    آسان است..
    بیا دستانم را بگیر،این خدا به تو یک زندگی بدهکار است غریب آشنا:)♡
    •••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
    خوش آمدید،اینجا متعلق به انسانیست که گه گاهی شاید بتواند با یک لیوان شربت توت فرنگی شما را به سفر های دور و درازی ببرد!シ︎
    لطفا در اینجا،هرچه نقاب برای خود ساختید را در هم بشکنید و خودتان باشید..
    ورودتان را به دنیایی گاه کهکشانی،گاه بارانی و گاهی کوهستانی خوش آمد میگویم
    《لطفا پیش از ورود خود را در قسمت معرفی،معرفی نمایید!》
    کلمات کلیدی
    Hb