۲۵۰ مطلب توسط «Chomion» ثبت شده است

عام..میشه بیاین؟

میدونم شور پست گذاشتن و دارم در میارم‌ و..متأسفم

اما میشه بیاین سخن بگیم؟حوصلم سر رفته و کسل شدم:)

و ازتون یه سوال دارم..

چیکار باید بکنیم تا دلمون کمتر تنگ شه؟روشی براش هست؟

مثلا روشی برای اینکه کمتر به این فکر کنی که داری از شدن دلتنگی یخ میزنی

و بی حوصله‌ی بی حوصله میشی

شماها چیکار میکنید تو اینطور مواقع؟

  • نظرات [ ۴۰ ]
    • Chomion
    • پنجشنبه ۲۷ آبان ۰۰

    🌑Nightmare

    Now I lay me down to sleep

    حالا دراز میکشم تا بخوابم

    I pray that Lord,my soul to keep 

    به درگاه خدا دعا میکنم تا از روحم محافظت کنه

    If shall die before I wake

    اگه قراره قبل از بیدار شدن بمیرم 

    I pray that Lord,my soul to take 

    به درگاه خدا دعا میکنم تا روحم رو پیش خودش ببره

    I,I keep record of the wreckage my life

    من،من یه نسخه از خرابکاریا و تباهی های تو زندگیم نگه داشتم

    I gota recognize the wapon in my mind

    من باید اسلحه های توی ذهنمو بشناسم

    They talk shit bushI love it every time

    اونا مزخرف میگن،اما من هر بار عاشق این مزخرفات میشم

    and I realize

    و من میفهمم که

    !I've tested blood and it is sweet

    من قبلا خون رو مزه کردم و شیرینه!

    I've had the rug pulled beneath my feet 

    کسایی بودن که پشتمون خالی کردن

    I've trusted lies and trusted men

    به دروغ ها و به مرد ها اعتماد کردم

    Broke down and put myself back together again

    شکستم و داغون شدم ولی تونستم دوباره روی پاهام بایستم

    Stared in the mirror and punched it to shatters

    به آیینه زل زدم و با مشت خوردش کردم

    Collected the pieces and picked out a dagger

    تیکه هارو جمع کردم و یه خنجر در آوردم 

    I’ve pinched my skin in between my two fingers

    پوست خودمو با دوتا انگشت هام نیشگون گرفتم

    And wished I could cut some parts off with some scissors

    و آرزو میکردم کاش میتونستم یه جاهاییش رو با قیچی ببرم

    Come on, little lady, give us a smile

    بجنب خانوم کوچولو یه لبخند واسمون بزن

    No, I ain’t got nothin’ to smile about

    نه،من هیچی ندارم که بخوام بابتش لبخند بزنم

    Igot no one to smile for, I waited a while for

    من کسی رو ندارم که واسش لبخند بزنم،یه مدتی میشه که

     A moment to say I don’t owe you a goddamn thing

    منتظر اون لحظه ام که بگم من هیچ کوفتی به شماها بدهکار نیستم!

     I,I keep a record of the wreckage in my life

    من،من یه نسخه از خرابکاریا و تباهی های تو زندگیم نگه داشتم 

    I gotta recognize the weapon in my mind

    من باید اسلحه های تو ذهنمو بشناسم

    The talk shit, but I love it every time

    اونا مزخرف میگن،اما من هر بار عاشق این مزخرفات میشم

    And I realize

    I’m no sweet dream, but I’m a hell of a night

    من یه رویای شیرین نیستم،بلکه یه شب جهنمی ام

    That I’m no sweet dream, but I’m a hell of a night 

    که من یه رویای شیرین نیستم بلکه یه شب جهنمی ام

    No, I won’t smile, but I’ll show you my teeth

    نه من نمیخندم ولی دندونامو بهت نشون میدم

    And I’ma let you speak, if you just let me breathe

    و میزارم تو صحبت کنی،اگه فقط بزاری من نفس بکشم

    I’ve been polite, but won’t be caught dead

    من تموم این مدت مودب بودم،ولی این دلیل نمیشه یه مرده به حساب بیام

    Lettin’ a man tell me what I should do in my bed

    که اجازه بدم یه مرد بهم بگه تو تخت خوابم باید چیکار کنم

    Keep my exes in check in my basement

    دوستای قبلیمو توی زیر زمین تو آب نمک میخوابونم

    ‘Cause kindness is weakness, or worse, you’re complacent

    چون مهربونی یه ضعفه و بدتر،توام از خود راضی هستی

    I could play nice or I could be a bully

    من هم میتونم مهربون باشم،هم میتونم یه قلدر باشم

    I’m tired and angry, but somebody should be

    من خسته و عصبانی ام،حداقل یه نفر باید اینطوری باشه

    Come on, little lady, give us a smile

    بجنب خانوم کوچولو،یه لبخند واسمون بزن

    No, I ain’t got nothin’ to smile about

    نه،من هیچی ندارم که بخوام بابتش لبخند بزنم

    I got no one to smile for, I waited a while for

    من کسی رو ندارم که واسش لبخند بزنم،یه مدتی میشه که

    A moment to say I don’t owe you a goddamn thing

    منتظر اون لحظه ام که بگم من هیچ کوفتی به شماها بدهکار نیستم!

    I, I keep a record of the wreckage in my life 

    من،من یه نسخه از خرابکاریا و تباهی های تو زندگیم نگه داشتم

    I gotta recognize the weapon in my mind

    من باید اسلحه‌ی توی ذهنمو بشناسم

    they talk shit but I love it every time

    اونا مزخرف میگن،ولی من هر بار عاشق این مزخرفات میشم 

    And I realize

    و من میفهمم

    Someone like me can be a real nightmare, completely aware

    یکی مثل من میتونه یه کابوس واقعی باشه،کاملا هوشیار باشه

    But I’d rather be a real nightmare, than die unaware, yeah

    اما من ترجیح میدم یه کابوس واقعی باشم تا اینکه بدون آگاهی بمیرم!

    Someone like me can be a real nightmare, completely aware

    یکی مثل من میتونه یه کابوس واقعی باشه،کاملا هم هوشیار 

    But I’m glad to be a real nightmare, so save me your prayers

    اما من خوشحالم که یه کابوسم،پس دعاهاتو واسه من نگه دار

     I,I keep a record of the wreckage in my life 

    من،من یه نسخه از خرابکاریا و و تباهی های تو زندگیم نگه داشتم

    I gotta recognize the weapon in my mind

    من باید اسلحه های تو ذهنمو بشناسم

    thet talk shit, but I love it every time

    اونا مزخرف میگن ولی من هر بار عاشق این مزخرفات میشم

    And I realize

    و من میفهمم 

    I’m no sweet dream, but I’m a hell of a night

    من یه رویای شیرین نیستم،بلکه یه شب جهنمی ام

    That I’m no sweet dream, but I’m a hell of a night

    که من یه رویای شیرین نیستم،بلکه یه شب جهنمی ام..

    null

     
    bayan tools Halsey Nightmare
    دانلود موریک
  • ۴
  • نظرات [ ۵ ]
    • Chomion
    • پنجشنبه ۲۷ آبان ۰۰

    زیادی ترند شده بود:^)+جوابا + آپ میشه

    از اونجایی که زیادی ترند شده گفتیم ماعم بزاریم،چی میشه مگه¿

    تشریف ببرید به لینک زیر و بگید دوست دارید توی زندگی بعدی باهاتون چه نسبتی داشته باشم

    همتون میگید هااا وگرنه بازم دعا میکنم سوسک بره تو شورتتون!!

    حتی اگه تازه آشنا شدیم هم بگید:"

    کلیک

    میدونم نهایتا دوتا دونه به دستم میرسه ولی خب..اصکلی شاخ و دم ندارد._.

    +تعداد قابل توجهی نیستن ولی خب خیلی خوشحالم کردن*-*

    من الان جوابارو گذاشتم ولی هرکی‌ نگفته و خواست بگه دوباره آپ میکنم جوابارو:>

    جواب ها:

    خواهر بزرگترم یا مامانم*-*|:

    جواب:خب تو آنیمایی!فقط اون پوکر اینطوری :| میدهXD

    مامانت که هستم،تو زندگی بعدی هم میشمممم*-*

    دوس دارم خواهر شیم

    جواب:چرا که نه؟میتونیم الان هم باشیم^^

    دوست صمیمیت که بتونه بهت کمک کنه وقتایی که افسرده و ناراحتی...

    جواب: باشه ولی این حجم از خوب بودن تویی که نمیدونم کی هستی خیلی خوب بود برام:)

    نمیدونم کی ای ولی منم دوست دارم همینطور باشم برات!

    شوهر خواهرت"-"

    جواب: شما بیا بگو کی هستی ببینم صلاحیت شوهر خواهرم شدن رو داری یا خیر جناب"-"\

    من خواهرمو دست هر کسی نمیدم داوش!

    میخوام پارتنرت باشم لنتییی: اصن نیمه گم شده خودمی تو عخش منی یونو؟TT

    جواب: منم میخوام پاتنرت باشم خو عبضییی")) لاب یو اصن

    (مدیونید فکر کنید این خودمم..کسی جز خودم میتونه باشه؟فقط منم که انقدر خودمو دوست دارم خو*-* فرد ایده آل زندگیم خودمم بو خودا)

    هرچی تو بخوای😂😂😂

    جواب:شما تشریف بیار بگو کی میباشی بهت بگم چی میخوام خو:>😂

    هم خونه ایت: باهم پارتی بگیریم :)

    جواب: نیمیمینیینیننییننییی موافقممم جوننن:")) بعد خونه کلش بهم ریخته بشه و هیچکدوم کونشو نداشته باشیم جمعش کنیم")

    هم مدرسه ای

    جواب: خیلی هم عالی و شیک و مجلسی"-"

    همسایت"-" برات آش رشته میارم"^"

    جواب: وااای من عاشق اینطور همسایه هاعم:]]] آشت لطفا پیاز داغ و سیر داغش زیاد باشه هااا:))

    همسایه ی دیواز به دیوار😂😂😑

    جواب: پس میخوای اونه بغلیم باشی و هرشب از سر صدا هایی که میکنم و داد و بیداد هام سر درد بگیری😔😂ولی نه جدن من همسایه خوبی ام*-*

    همین که الان هستم😏

    جواب: الان چی هستید بانو؟:")

    هیونگت باشم بازم"^" ولی ایندفعه توی هاگوارتز:

    جواب: سلینننن"))) وای فاااخ خیلی به شدت موافقم..هاگوارتزززㅠㅠ

    من میشه بشم هرمیون و تو هری؟:> یا من رون و تو هری یاایتیتیتتیتیا

    کسی که با ماشین زیرت میکنه

    جواب: چرا حس میکنم تو پریایی؟

    عشقم..احساساتی که بهم داری رو ستایش میکنم،خیلی قشنگن یونو؟ ")

    گلکسی ارمی رو ... زیاد نمیشناسم ... حتی فکر نمیکنم تا حالا باهم صحبت هم کرده باشیم ... اما معدود افرادی هستن که من توی فضای مجازی خیلی براشون اکلیل میریزم و از نظرم شخصیت های دوست داشتنی ای دارن ؛ و تو یکی از اونایی *-* واقعا دلم میخواد میتونستیم دوست های نزدیکی باشیم ... هرچند تو همین بیان نیستیم و نخواهیم شد ... ولی به هر حال ... فایتینگ *-* 💜

    جواب: و..می‌رسیم به توی کیوتتت که بدجور سافتم کردی:))چطور آدمی مثل تو فالوور من بوده و من تاحالا باهاش حرف نزدم؟!!

    و منو هم اکلیلی کردی با این پیامت خببب)))

    ببینید من اصلا آدمی نیستم که بخوام سرد باهاتون برخورد کنم یا ازتون دوری کنم..اگه دیدید اینکه دوست باشیم خوشحالتون میکنه بهم بگید!

    شماهم بیا بگو کی هستی که هم تو بیان دوست بشیم و هم تو زندگی بعدی،هوم¿

    یه کافه کوچیک تو این خیابونای بارونی دارک اکادمیایی تصور کن...تصور کردی؟"-" اوکی حالا فکر کن خودت تو اون کافه کار میکنی و یه نفر که اومده اونجا کاپوچینو بگیره باهات دوست شده"-" اون منم"-"\ نیو فرند خودمی اصلا به کسی نمیدمت"-"

    جواب: بیا بغلم زنیکه‌ی خر")))

    هقققق این خیلییییی قشنگ بود خیلی..من آرزومه توی یه کافه توی همچین خیابونی کار کنم:) و توی کاپوچینو  بیای ازم یه کاپوچینو بگیری!

    کیوت خر

    منم به کسی نخواهم داد تورا"-"!

     

    خب‌..مرسی از کسایی که به حرفم گوش دادن و جواب دادن:">

    و قهرم با کسایی که ندادن..

    حالا بیاید بگید کی بودید:")

     

     

     

     

     

     

     

  • ۱۰
  • نظرات [ ۱۰ ]
    • Chomion
    • چهارشنبه ۲۶ آبان ۰۰

    !To my lover I'd never lie

    Cross my heart, hope to die

    به جون خودم قسم!

    To my lover I'd never lie

    هیچوقت به عشقم دروغ نمیگم

     He said be true,I swear I'll try

    اون گفت رو راست باش،قسم میخورم دارم تلاشمو میکنم 

    In the end,it's him and I 

    آخرش اون میمونه و من

    !He's out  his head,I'm out my mind

    اون دیوونست و من هم به جنون رسیدم!

    We got that love,the crazy kind

    ما اون عشق رو داریم،نوع دیوانه کنندش رو

    I am his,and he is mine 

    من مال اونم و اونم برای منه

    In the end,is him and I

    تهش فقط من و اون میمونیم

     

     
    bayan tools Halsey_G-EazyHim&I

    دانلود موریک

    +گایز من عاشق نشدم باشه؟!فقط این آهنگ هالزی خیلی کراش بود نتونستم مقاومت کنم گفتم باید این تیکشو که به طرز نابود کننده ای روش قفلم رو بزارم"))

    یکی نیست بگه بچ ساعت یک شب برو کپه مرگتو بزار نشستی برا من پست میزاری؟!

    وقتی فردا صبح از شدت خواب آلودگی چشات باز نمیشدن همو میبینیم:)

    عاااو و راستی..اون ترنده رو که رفتید دیگه نه؟🧹

  • ۵
  • نظرات [ ۲ ]
    • Chomion
    • چهارشنبه ۲۶ آبان ۰۰

    تشریف بیارید بچز:> + هرکی نیاد دعا میکنم سوسک بره تو شورتش! :}

    سلام!

    چیطورید؟ چخبرا؟

    دلم برا اینجا تنگ شده بود

    گفتم بیام یکم حرف بزنیم اگه کسی هست

    هرکی هس پاشه بیاد سخن بگیم:")♡

     

    +خیلی رو مخه که هنوز نصف بیشتر فالوور هاتو نشناسی!

    خب آقا پاشید بیاید ببینم کیستین اساتید

    نصفتونو نمیشناسم!:"/

    یکی هم خصوصی فالو کرده..چرااا؟

    ..

  • ۷
  • نظرات [ ۲۳ ]
    • Chomion
    • يكشنبه ۲۳ آبان ۰۰

    !?Can you take me to the moon

    این اشک ها پایین میریزن چون اونقدر دارمت که دیگه چشمم برای دیدن تمام
    "من" ها و "برای من" ها نابینا شده
    همه چیز بخاطر تو نیست میشه و این تو و تو هستی؛توئه که منو از نیستی میگیره و زندگی میبخشه

    تو خیلی زیادی.

    و من به این خاطر گریه میکنم!

    به سوختن چوب ها خیره شدم،اینجا خیلی واضح میتونم صدای جیر جیرک هارو بشنوم.

    ستاره ها انقدر درخشان و پر نور شدن که انگار دارن میسوزن 

    دارن گُر میگیرن

    مثل این آتیش..

    نفسمو میدم بیرون و به بخاری که از بین لبام خارج میشه نگاه میکنم.

    اینجا هوا خیلی سرده ولی من عاشق سرما ام 

    یادته نه؟یادته چه آرزویی کردیم آره؟

    آرزو کردیم وقتی یه روز همه چیز درست شد و دیگه دردی نبودی باهم زیر آسمون سیاه و پر ستاره بشینیم و درحالی که لیوان چایی گرممون رو بین انگشت های یخ زده و قرمز شدمون فشار میدیم به صدای سوختن آتیش گوش کنیم و منتظر بارون بمونیم

    و بعد که بارون اومد تو سردت بشه و خودتو توی بغلم جمع کنی.

    چه آرزوی قشنگی..نه؟

    گفتی بهت حس امنیت میدم،کنار من حس امنیت میکنی و منتظر روزی که بتونی بغلم کنی میمونی.

    حالا من اینجا کنار این آتیش داغ نشستم،سرما هست،آسمون سیاه پر ستاره هست

    ولی درد هم هنوز هست!

    گفتی منتظر بمونم؛من منتظرم،منتظر روزی که تو با چشم هایی که خط شدن به کارایی که با تموم وجود برای خندیدنت انجام میدم بخندی.

    حالا من اینجا هستم ولی هنوز اون روز نرسیده

    ستاره ها داغ تر از هر وقتی شدن و انگار طاقتشون به پایان رسیده

    هر لحظه بیشتر گرم میشن و به رنگ زرد در میان

    ماه رو نگاه میکنم،کامل تر از هر وقتیه.

    بنظرت میتونیم بریم به ماه؟

    شاید اونجا دردی وجود نداشته باشه نه؟!

    اونجا جاذبه ای وجود نداره پس شاید غم کمتر توی سینه هامون سنگینی کنه و،شناور بشه..

    بهت گفتم میخوام کل دنیارو نشونت بدم.

    تو چی؟میتونی منو به ماه ببری؟

    شاید جاذبه‌ی اونجا باعث بشه تموم فکر و خیال هامون بی وزن بشن!

    لیوان چای رو نزدیک لبام میکنم؛

    سرد شده،و آتیش درحال خاموش شدنه

    بازم به آسمون و اون توپ نقره ای رنگ درخشان نگاه میکنم..

    شاید یه روز بتونیم به ماه بریم:)

    اونوقت میتونم تا ابد آرامش رو مزه مزه کنم.

     

  • ۱۷
    • Chomion
    • چهارشنبه ۱۹ آبان ۰۰

    !Save me

    ولی من هر شب و هرروز فکر میکنم که تو کی هستی 

    و من کی هستم 

    تو هرگز به من جواب ندادی

    که من برات چی بودم

    و چی هستم

    ولی هرچیزی که هستی

    حتی اگه یه رهگذر توی پیاده رو های بارونی پاریس 

    حتی اگه یه عابر گریون

    حتی اگه یه مشاور دلسوز و حتی اگر یه انسان دل رحم هستی 

    دستامو بگیر!

    اینجا بارون خیلی شدید میباره و باد خیلی تند میوزه

    من میترسم گم بشیم

    دستامو بگیر

    بعدش قول میدم توی برف هم باهات آواز بخونم:)

    نمیدونم کی هستی،ولی دستامو بگیر..

    دستامو بگیر نجاتم بده،نجاتم بده
    (:!من قبل از اینکه سقوط کنم به عشقت نیاز دارم

     

     

    Save me,Save me

    ...Save me me me

     

  • ۱۰
    • Chomion
    • يكشنبه ۱۶ آبان ۰۰

    I just wanna be happier

    زیبای بی ادعا،زیبای زلال و شفاف من

    تو اولین تماشاگر نمایش بارانی چشم هایم بودی و به آنها عشق ورزیدن

    ای زیبای با طراوت..

    تو تنها چیزی بودی که به هوای گرفته‌ی صبح عطر طراوت می‌تراوید 

    نفس سردت نه تنها ناخوشایند و آزار دهنده نبود

    بلکه چه خوشایند بوی آسمان را با خود به زمین می آورد

    زیبای بی مانند 

    تو اشکی بودی که از چشم غمگین ابر ها به زمین رسید و چه زیبا همدم اشک های دیگر نیز شد.

    آب همیشه ماندگار تو تنها واقعه ای بودی که می‌توانست تمامی رنج ها را با خیسی اش بشوید!

    و من چه دیوانه وار مست بوی نم دارت شدم:)

    چقدر دوست دارم وقتی میباری و به شیشه پنجره‌ ضربه میزنی این معجزه بهشتی رو زمزمه کنم:

    I just wanna be happier 

    من فقط میخوام خوشحال تر باشم

    차가운 날 녹여줘

    برای اینکه روز سردمو ذوب کنه

    수없이 내민 나의 손

    دست های من باز ها به این نتیجه رسیدن که

    색깔 없는 메아리

    اکو بی رنگه!

    Oh this ground feels so heavier 

    اوه این زمین احساس سنگینی میکنه

    I'm singing by myself 

    من برای خودم آواز میخونم

    I just wanna be happier 

    من فقط میخوام خوشحال تر باشم..

    이것도 큰 욕심일까

    آیا من خیلی حریص شدم؟!

    null

     

    +عکس برای یک هفته پیشه..متأسفانه خیلی وقته خبری از این هوای گرفته و بارونی نیست..

    +دوست دارم بارون رو بغل کنم،حتما اونم خیلی غمگینه

    +این روزا درسا خیلی زیاد شدن،بدنم همش درد میگیره و خسته میشه

    سرم درد میگیره 

    کم اشتها شدم 

    کم میخوابم

    کم استراحت میکنن 

    و مطمئنم دارم ضعیف و ضعیف تر میشم،همین الانشم حتی دارم از بدن درد میمیرم.

    +فردا امتحان جغرافیا داریم و این معلم بی فهم و شعور میخواد چهار تا درس و که هر چهار تاشونم کلی سوال دارن رو به صورت تصویری زنگ بزنه بپرسه!!و من نمیدونم باید چه غلطی کنم..

    +پنجشنبه یا جمعه میام یه سری میزنم D:

    +با کامنت دادن و حرف زدنتون خوشحالم کنیدD: !

     

     
    bayan tools BTSBlue&grey

    دانلود موریک

  • ۶
  • نظرات [ ۵ ]
    • Chomion
    • سه شنبه ۱۱ آبان ۰۰

    در وجودم چه میگذرد؟

    الان که دارید اینو میخونید من نیستم و در دوران درمان افسردگی به سر میبرم:>

    پس اگه کامنت دادید دیدید جواب نمیدم بدونید که نیستم و این انتشاره!

    null

    در تمام طول زندگیم همیشه یه چیز رو مطمئن بودم و برام غیر ممکن بود

    اینکه من به افسردگی مبتلا نخواهم شد.

    چراش رو نپرسید چون خودم هم نمیدونم..خب من مشکلات زیادی دارم که بخش اعظم اون ها خانوادم هستن

    ولی عجیبه که با این وجود هرگز پذیرای مهمان ناخوانده ای به نام افسردگی نبودم!

    به خیالم که شاد و بی خیال به زندگی ادامه میدادم و میتونستم با مشکلات بجنگم.

    همیشه میخندیدم و بقیه میگفتن وااای تو چقدر پرانرژی‌ای!!

    و منم با لبخند ملیحی صحنه رو ترک میکردم..و به خیال خورم همچین آدمی هرگز نمیتونست افسردگی بگیره.

    اما میدونید،زندگی عجیبه

    در تمام دقیقه هایی که نفس میکشید دنبال اینه که زمین بزنتتون 

    دنبال اینه که بلاخره یه جایی نقابی که ساختید رو از روی صورتتون برداره. 

    و وای به روزی که این اتفاق بیوفته!..میدونید چی میشه؟نگاهی به آیینه میکنید و میترسید،وحشت میکنید،چون می‌بینید که دیگه از اون آدمِ پر انرژی و شاد چیزی نمی‌تونید ببینید.

    و دقیق تر که نگاه میکنید فقط یه سایه می‌بینید که متأسفانه خوده شماست:)!

    اون لحظه با خودت میگی: " چی؟من؟نه بابا این که من نیستم..درست میشه این فقط یه مشکل موقته"

    ولی نه عزیزم،نه !

    اون خود تویی؛اون توی پر انرژیه که حالا یه سایه‌ی سیاه شده.

    اون همون آدم دیروزه که داشت بلند بلند قهقهه میزد.و تو حالا مجبوری تحملش کنی

    مدت خیلی طولانی ای ممکنه کنارت باشه

    باهات راه بره،بشینه،و حتی بخنده!؟

    بهت اطمینان میدم که اون خود تویی.اما چرا یه دفعه اینطوری شد؟؟تو که سرشار از حس زندگی بودی!

    اون سایه مجموعه‌ای بزرگی از تمام سرکوفت ها،تحقیر ها،رنج ها،شکست ها،اشک ها،تهمت ها،عصبانیت ها و بی پناهی های توعه که پوسته‌ی شاد خودش رو پاره کرده و از دل لایه های از بین رفته‌ی اون متولد شده.

    اولش بی شک سعی در قبول نکردنش داری

    توی گوگل هزاران مقاله راجب افسردگی میخونی و سعی داری انکارش کنی با وجود اینکه قلبت میدونه تموم اینا خوده تویی.

    تا ساعت ۱۱ ظهر توی رختخواب میمونی و اشک می‌ریزی می‌ریزی بالشتت خیس میشه

    سرکوفت ها چند برابر میشن و سایه خمیده تر میشه.

    باهاش به خشونت رفتار میکنی و توهم حالا بهش سرکوفت میزنی.بهش میگی اگه یکم قوی تر بودی اینطوری نمیشد،اگه بیشتر مراقب بودی به اینجا کارت نمی‌کشید،اگه اگه و اگه..

    اما چرا اون باید مقصر باشه؟بهت که گفتم..دنیا بلاخره یه جایی زمینت میزنه

    با وجود تمام دارایی های مادی و معنویت!

    فرقی نمیکنه چی داری و چی نداری..خانواده ای داری یا نه

    آدم ثروتمند و محبوبی هستی یا نه

    دنیا این چیزا حالیش نیست عزیزم!تو بلاخره زمین میخوری و صدای شکستنت توی کل دنیا میپیچه.‌

    تلاش برای انکار کردنش بهت کمکی نخواهد کرد.این حقیقته

    حقیقت اینه که اون سایه تویی

    تو اون سایه ای

    اون سایه همون دخترک شاد قبله یا اون پسرک قوی چند ماه پیش. 

    اگه بخوای باهاش نامهربون باشی و داخل استخون هاش خنجرِ سرکوفت فرو کنی اون تورو داخل خودش میکشه و تو برای همیشه گم میشی!..

    این کاری بود که من داشتم انجامش میدادم

    من درحال مبارزه با اون سایه بودم،من همه چیزو توی جنگیدن میدیدم میخواستم با همه چیز بجنگم و انکار کنم؛ولی یک روز وقتی اون سایه کنارم نشست و با ناتوانی تمام تو بغلم زار زد متوجه شدم که اون خوده منم

    اون به کمکم نیاز داشت

    شکسته و ناتوان بود

    کمک میخواست...اینو با اشک هاش فریاد میزد!!

    پس این شد که دستش و گرفتم و بهش قول دادم باهاش مهربون تر باشم.

    کنار خودم خوابوندمش و همراهش گریه کردم‌.ما از طلوع تا غروب گریه میکردیم

    و به خودمون لعنت میفرستادیم

    سر دنیا فریاد میزدیم و به زمین مشت میکوبیدیم و می‌گفتیم: "چرا من؟"

    باهم تو خیابون ها قدم میزدیم و باز هم گریه میکردیم.

    و گاهی با بی‌رحمی بغض هامون رو پنهون میکردیم. 

    دوست های خوبی شده بودیم،لااقل این از جنگیدن بهتر بود!

    از اینکه باهم بجنگیم و به هم ناسزا بگیم..

    یک روز دیگه از صبح تا شب توی رختخواب موندن و بی حوصله بودن خسته شدم

    رفتم جلوی آیینه و به گودی زیر چشم هام خیره شدم.یاد تموم لبخند هایی که میزدم افتادم و دلم براشون تنگ شد

    توی آیینه سایه رو دیدم و به چشمای ماتش خیره شدم.

    و زیر لب حقیقت رو زمزمه کردم: "من افسردگی دارم!"

    خب آره قبولش کردم و اولش یکم شوکه کننده بود.تموم باور هام از خودم فرو ریخت و جلوی پاهام خاکشیر شد و بهشون پوزخند زدم و کاغذ های دورم رو مچاله کردم و دور انداختم.

    ولی آیا این فقط من بودم که شب ها با گریه میخوابید؟

    آیا این فقط من بودم که زیر چشم هاش گود میوفتادن و همش بی حال و بی حوصله بود؟

    نه! این یه حقیقت محض بود.

    دنیا همش دنبال دور زدن ماعه و بهمون لگد میزنه و حالا این بار قرعه به نام من افتاده بود.

    باهاش کنار اومدم.اره باهاش کنار اومدم و اعتراف کردم که من یک افسرده ام و نمیتونم از این رختخواب لعنتی بیام بیرون.

    خب این اعتراف باعث شد نصف راه رو طی کنم،کنار اومدن با اینکه تو دچار یه بیماری روحی هستی کمی سخته ولی باور کن کمکت میکنه!

    توی وجودم یه شاخه خشکیده رو  حس میکردم که درحال رشد بود و داشت به گل م میرسید.

    ولی بلاخره توی غروب یک روز دلگیر درحالی که باز هم درحال پاک کردن اثر گریه هام بودم تصمیمم رو گرفتم و شروع به کمک کردن به خودم و اون سایه کردم.

    این بار خبری از زخمی کردن دست هام یه ناسزا گفتن به خودم نبود این بار وقت دوباره زندگی کردن بود.من دلم برای اون دختر پر از اشتیاق تنگ شده بود مشتاق ملاقاتش بودم حتی اگه پیکر زخمی شده و خسته‌اش رو از بین یکی از داستان های این دنیا پیدا میکردم!

    دست سایه رو گرفتم و بهش قول دادم به خود اصلیش برش گردونم.

    اما اینارو چرا گفتم؟

    اینارو برای تویی گفتم که داری اینو میخونی و گریه میکنی

    زیر چشمات گود افتاده و خسته ای 

    قلبت درد میکنه و نمیفهمی چه بلایی داره سرت میاد.

    برای تویی که تا ظهر توی رخت‌خواب میمونی و نمیتونی حتی درس بخونی

    نمیتونی بری بیرون و با مردم ارتباط برقرار کنی

    تویی که داری مدام سرزنش میشی..

    تویی که بدنت بی دلیل خسته و بی انرژی میشه و میخوای فقط بخوابی

    تویی که بی دلیل گریه میکنی،تویی که خیلی وقته اون سایه رو توی آیینه ملاقات کروی

    میخوام بهت بگم تو یک انسان افسرده ای

    و این هیچ اشکالی نداره!باور کن که نداره..

    گریه هاتو بکن،اشکاتو بریز و به همه ناسزا بگو

    و حتی یه چاقو توی استخون های اون سایه فرو کن

    اولش همیشه اینطوریه..اولش با انکار شروع میشه

    ولی لطفا توی یه غروب نارنجی و دلگیر وقتی داری اثر گریه هاتو از بین میبری تصمیم بگیر دست اون سایه رو بگیری و دوباره به زندگی برگردی

    اولش از شدت خستگی نمیتونی کاری کنی بهت قول میدم!

    ولی بعدش میبینی که تشنه‌ی این درمانی.. =)

    من یک بار زندگی رو گم کردم،دو سال پیش،و یک سال پیش بازم پیداش کردم و حالا بازم در شرف گم کردنش هستم ولی به عنوان کسی که مدتی زندگی کرده بهت میگم که برگرد..چون اون زندگی ارزشش و داره!

    افسردگی چیزی نیست که تهش با خودکشی تعریف شده باشه

    افسردگی میتونه همین اشکایی باشه ک الان داری می‌ریزی

    افسردگی از درون خودت ریشه داره!

    پس لطفا،مراقب خودت باش رفیق♡

     

     

  • ۵
  • نظرات [ ۴ ]
    • Chomion
    • پنجشنبه ۶ آبان ۰۰

    Blindedシ︎

     
    bayan tools BTSSpring day

    دانلود موریک

    "و خداوند در پی ساده ترین معجزه بود،لبخند ها پیدا شدند"

    دست از گفتن تا ابد بردار،ابدیت وجود نداره!

    هر چیزی روزی به پایان میرسه؛چون حتی اگه آغازی در کار باشه

    نمیخوام بهش تن بدم!

    تو "اشک" من هستی:)

    null

  • ۵
  • نظرات [ ۱۲ ]
    • Chomion
    • سه شنبه ۴ آبان ۰۰
    ..𝐼'𝑣𝑒 𝑏𝑒𝑒𝑛 𝑡𝑟𝑦𝑖𝑛𝑔 𝑎𝑙𝑙 𝑚𝑦 𝑙𝑖𝑓𝑒
    𝑡𝑜 𝑠𝑒𝑝𝑎𝑒𝑎𝑡𝑒 𝑡ℎ𝑒 𝑡𝑖𝑚𝑒
    𝑖𝑛 𝑏𝑒𝑡𝑤𝑒𝑒𝑛 𝑡ℎ𝑒 ℎ𝑎𝑣𝑖𝑛𝑔 𝑖𝑡 𝑎𝑙𝑙
    ...𝑎𝑛𝑑 𝑔𝑖𝑣𝑖𝑛𝑔 𝑖𝑡 𝑎𝑙𝑙,𝑦𝑒𝑎ℎ
    ••••••••••••••••••••••••
    دست های مرا بگیر..به تو قول خواهم داد که رهایش نکنم!
    دست هایم را بگیر تا شاید بتوانیم باهم میان کوهستان های افسانه‌ای که از آنها در کتاب هایمان یاد شده قدم بزنیم.
    دست هایم را رها نکن تا شاید بشود به تو لذت راه رفتن میان دشت بنفشه ها را هدیه بدهم؛
    دست های مرا بگیر،می‌دانم سردی‌شان ممکن است آزارت بدهد اما لطفا دستانم را بگیر تا تورا تا زیر باران بکشانم و آواز قطره هارا برایت بخوانم..
    میدانم کمی خسته و آشفته ای،اما دستانم را بگیر،آنهارا گرم نگه میدارم تا خستگی ات را در کنند!
    دست هایم را که بگیری،قول می‌دهم تورا به دیدار زندگی ببرم
    نجوای بی پروا را در گوشت زمزمه میکنم و با آن برایت میرقصم تا ببینی دیدار با زندگی به همین آسانیست!..بیا تا برقصیم در یک یک چهار راه های پاریس،بیا در قایق های پارویی ونیز عکاسی کنیم،به من فرصت بده که دنیایم را نشانت دهم؛
    آسان است..
    بیا دستانم را بگیر،این خدا به تو یک زندگی بدهکار است غریب آشنا:)♡
    •••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
    خوش آمدید،اینجا متعلق به انسانیست که گه گاهی شاید بتواند با یک لیوان شربت توت فرنگی شما را به سفر های دور و درازی ببرد!シ︎
    لطفا در اینجا،هرچه نقاب برای خود ساختید را در هم بشکنید و خودتان باشید..
    ورودتان را به دنیایی گاه کهکشانی،گاه بارانی و گاهی کوهستانی خوش آمد میگویم
    《لطفا پیش از ورود خود را در قسمت معرفی،معرفی نمایید!》
    کلمات کلیدی
    Hb